۱۳۹۰ شهریور ۲۷, یکشنبه

خواهرم سر بلند دار


واکنش ها به اجرای حکم شلاق سمیه توحیدلو وبلاگ نویس منتقد در شبکه های اجتماعی همچنان ادامه دارد، ریحانه طباطبائی وبلاگ نویس و روزنامه نگاری که خود زمستان سال گذشته مدتی را در انفرادی های دو – الف به سر برده بود در یادداشتی در وبلاگ خود با عنوان “سربلند دار” می نویسد:

سال ۸۴ بود، قرار شد تا فیلمی برای دکتر معین ساخته شود، جمعی از جوانان جمع شدیم پر از شور و جوانی، در میان ما دختری بود محجبه، تنها دختر چادری جمع، در زیر زمینی جمع شدیم و عوامل فیلم آمدند و دکتر معین آمد و بزرگترها و خلاصه فیلم کلید خورد، همه با شور و هیجان صحبت می کردیم، می تاختیم و نقد می کردیم اما در این بین دخترک چادری جمع آرام سخن می گفت، لبخند همیشه بر صورتش بود، عصبانی نمی شد، مثل ما تند نمی شد، در تمام طول اون ۹ ساعت صبور بود و آرام، با وقار، کم کم دوست شدیم، آغاز دوستی من با سمیه توحید لو… پس از آن چندباری دیدمش، همیشه خندان و صبور بود، در ستاد نسیم همیشه دور هم جمع می شدیم و حرف می زدیم، ما از ستاد هنرمندان و روزنامه نگاران و او در ستاد نسیم و بقیۀ بچه هائی که بودن،…. گذشت اون سال ها…. هر کس به دنبال زندگی.
سال ۸۸ شد، بازهم او در ستادی مشغول شد، این بار باهم نبودیم، اصلا من نبودم، کودتا صورت گرفت، شب های سیاه و دختر صبور و آرامی که به زندان رفت، باورم نمی شد نماد دختران مسلمان سرزمینم در زندان! باورم نمی شد… بازهم گذشت، فکر کنم حدود ۸۸ روز شایدم بیشتر، نمی دانم، اما او آزاد شد و یکدیگر را دیدیم و خندان بود مثل همیشه حتی مثل امشب … نه آن زمان که از زندان آزاد شد و نه این شب کذایی شکایتی نکرد… به دیدن آزاد شده ها که می آمد می گفت: زیارت قبول! باور داشت که اوین عبادتگاه هست! او بارها و بارها آنجا به طواف رفته بود! …. همدیگر را می دیدیم، آخرین بار شب احیا بود، در حسینیۀ ارشاد، همدیگر را در آغوش کشیدیم، از حکمش پرسیدم، گفت: خیره انشاء الله …. خیر نبود ….
میگن ضربه ها آرام بوده، خودش نوشته : ” خوشحال باش، قصدت تحقیر بود، اعتراف می کنم احساس تحقیر شدگی تمام وجودم را سوزاند، آن قدر که گمان نبرم که تکرار شدنی باشد” نمی دونم چی بنویسم؟ چه بگویم؟ می دونم تا ننویسم خوابم نمی بره، آروم نمیشم، از حقیر شدن آدم هائی که انسان نیستند، شرم و حیا را فراموش کرده اند، از بی شرمی سیاه رویترین سیاهدلان تاریخ ….
درس سمیه و یاسر را از کتاب های تاریخ و دینی حذف کنید! فقط آبروی خودتان می رود که آن عصر جاهلیت بود این عصر …. از انگلستان و مصر و دیگر جاهای دنیا نگوئید، هیچ نگوئید، مدتی سکوت کنید، بهتر است سکوت کنید، امروز بی شرمی در این سرزمین به بالاترین نقطه خود رسید، امروز خدا هم گریه خواهد کرد! دختری را، یکی از مسلمانترین دختران این سرزمین را، اصلاً تو بگو نامسلمان، یک انسان را به جرم اعتقاد و اندیشیدن شلاق می زنند، وای برای این مسلمانی، وای بر این حکومتداری و سرزمینداری …. ما می مانیم، ما سربلند و سبز در تاریخ می مانیم، شما هم می مانید اما شرمسار در تاریخ، ما می مانیم و شما می روید در حالی که نفرین مادران و دختران این سرزمین بدرقۀ راهتان است، خواهرم سربلند دار که امروز بیش از همه طواف کردی، بیش از همیشه عبادت کردی، خواهرم سربلند و سبز ماندی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر