۱۳۹۰ شهریور ۲۷, یکشنبه

ما خود شلاق بر تن سمیه ها می زنیم!


از همۀ اخبار هول انگیزی که این روز ها از ددمنشی نظام حاکم بر آب و خاکمان شنیده می شود هیچ خبری چون به شلاق کشیدن تن زنی آزاده آن هم به اتهام ایستادگی در برابر ظلم بر مردم جان به لب رسیدۀ ایران ناگوارتر نبود، خبر آن قدر هول انگیز است که به سختی می توان باور کرد آنهائی که نان خدا می خورند و فرمان شیطان می برند!
این همه از آدمیت دور باشند، بی شک چنین ظلمی که بر سمیه توحیدلو روا داشتند خود نشان ضعف حاکمان شیطان صفت امروز ایران ماست که ازعزم راسخ ملت در برچیدن بساط حکومت جابرانه شان لرزه بر اندامشان افتاده و چون غریقی که برای نجات خویش دست و پا می زند نظام ولائی هم در واپسین لحظه های سرنگونیش به شنیعترین اعمال متوسل می شود، غافل که جولان باطل یک روز است وجولان حق تا قیامت.
اما در لا به لای اخبار مربوط به ظلم روا داشته شده به سمیه توحیدلو که شنیدنش بی آب شور دیدگان ممکن نیست دو نکته به نظر نگارنده وجود دارد که باید به فال نیک گرفت: نخست آن که با همۀ هول انگیز بودن خبر اما طلیعه ای از نور امید هم در این حکایت ملال آور به چشم می خورد چرا که در خبر ها آمده بود وقتی سمیه را با دست و پای زنجیر شده برای اجرای حکم شلاق به مسلخ غرور می کشیدند هیچ زنی درعدالتخانۀ ولی فقیه حاضر نشد تا بر اساس قانون شرعی که می گوید حکماً زنی باید بر پیکر همنوع خود تازیانه زند ننگ این وقاحت را به جان بگیرد، حتی آنانی که پیش از این خود بارها مجری چنین احکامی بودند و وقاحت این ننگ در کارنامه هایشان بسیار ثبت است زیرا که دیگرعملۀ ظلم هم دریافته است عنقریب روز محشر نظام فرا خواهد رسید و آنها که برای لقمه ای نان تن به دریوزگی داده اند قبل از ولی نعمتان خود به جزای خشم ملت گرفتارخواهند آمد آن چنان که ” آرش” ها “دکترمحمدی” ها و بسیاری از شکنجه گران نظام گذشته اولین مجازات شوندگان پس از فروپاشی حکومت بودند، از این رو قاضی شرع ولی فقیه خود آستین بالا می زند و سمیه دست و پا زنجیر را که برای تحمل درد کلام خدا را زیر لب زمزمه می کرد به شلاق گرفت! ولی همین قاضی “مقیسه ” بی رحم هم بعد از پایان کار از وحشت روز جزا که نزدیک است با تحکم از زن دفتردار محکمه اش می خواهد که نام خود را به جای نام او به عنوان مجری حکم در دفتر ثبت نماید تا نه تنها بر سر ولی فقیه مسلمین جهان که بلکه بر سر خدا هم کلاه گذارد!
سمیه متولد سال 1357 است یعنی فرزند انقلاب است و از نسل انقلاب و این دومین نکته در این واقعۀ تأسف برانگیز است که خاصه پدر سمیه که فرد فرهنگی و انقلابی است و از سال های پيش از انقلاب در عرصۀ مسائل سياسی و فرهنگی فعال بوده و پس از بازداشت فرزندش در وبلاگ خود در اعتراض به ظلم روا داشته شده به دخترش دردنامه ای می نویسد که در همان خط اول اقراری دارد جانسوز چرا که تلنگری است بر همۀ پدران و مادرانی که چون او برای برپائی این نظام از جان مایه گذاشته، غافل که حاکمانی بر خود مسلط می سازند که همچون روزی فرزندانشان را به جرم حق طلبی به اسیری می برند و بر پیکرشان تازیانه می زنند!
پدر سمیه در دردنامه اش می نویسد: “من پدر سميه هستم، فتح‌الله توحيدلو (معلم) هميشه چه قبل از انقلاب، انقلابی بودم و چه بعد از انقلاب هوادار سرسخت اين انقلاب بزرگ…..” . می گويند روزی عباسعلی کيوان قزوينی در يکی از مساجد کرمان سخنرانی می کرد و هزاران مستمع به دور او جمع بودند، کيوان که از سخنرانان بنام دورۀ خود محسوب می شد در آن روز کيفيت قتل مشتاق را ( عارف درويش مسلکی که به دست مردم کرمان بنا به فتوای ملا عبدالله نامی به طرز فجیعی کشته شد ) چنان فصيح ودقيق و مؤثر بيان کرد که تمام اهل مجلس به گريه افتادند، چنان که گوئی روضۀ عاشورا شنيده بودند! چون سخن کيوان تمام شد رو به مستمعين خود کرد و گفت: ای مردم کرمان امروز ديگر وجوباً لازم است که همۀ شما يک لعنت به روح پدران خود که در قتل مشتاق شريک بودند نثار کنيد! و عجب آن که می گويند همۀ مستمعين لعنتی بلند فرستادند و بيش باد گفتند آن چنان که صلوات بلند ختم می کنند!
 

حال حکایت امروز ما انقلاب زدگان سال 57 است که انقلابی مبارزی چون پدر سمیه با دردنامه اش در وصف ظلمی که بر فرزندش روا داشته اند طعنه به انقلابی بودنش می زند و از این رو است که باید همچون مستمعین منبر عباسعلی کیوان قزوینی همۀ ما انقلاب زده های سال 57 لعنتی بر خود نثار کنیم که در آن سال از پس پرده، بوسه به چشم آهوی آزادی زديم كه امروز به لكنت آن بوسه گرفتار آمديم تا بدان جا که فرزندانمان را این چنین به شلاق می کشند! که گوئی این نه شلاق نظام حاکم است بر تن جگر گوشه هایمان که ما با تحمل ظلم، جگر گوشه هایمان را به مسلخ می بریم و هرگز مباد که نسل امروز هم در قیام امروز خود از سر شوق بوسه زدن بر لبان آزادی به چنین خبطی گرفتار آیند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر