۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه

نامه عاطفه نبوی از زندان اوین در سالروز تولدش: و اینگونه سی ساله می شویم!!

 
عاطفه نبوی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، در آستانهٔ سی امین سالروز تولدش در نامه‌ای که نسخه‌ای از آن در اختیار کمیته گزارشگران حقوق بشر قرار گرفته است، شرایط خود در زندان را به تصویر کشیده است.

به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر،عاطفه نبوی، فعال دانشجویی، روز بیست و پنجم خردادماه سال ۸۸ و در جریان وقایع پس از انتخابات ریاسات جمهوری به همراه ضیا نبوی، پسر عموی خود بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. عاطفه در شعبه ۱۲ دادگاه انقلاب به اتهام «ارتباط با سازمان مجاهدین» و «شرکت در تظاهرات غیرقانونی ۲۵ خردادماه» محاکمه شد که با تبرئه از اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین و به اتهام «اخلال در نظام عمومی» و «اجتماع و تبانی علیه نظام از طریق شرکت در تظاهرات غیرقانونی» به چهارسال حبس تعزیری محکوم شده است.متن کامل نامه عاطفه در پی می‌آید:۲ سال و ۳ ماه گذشت، زمانی که در لحظات پر التهاب ۲۰۹ به مدت زمانی که باید در اینجا بمانم فکر می‌کردم، ذهن کلمه سال را بر نمی‌تابید و ماه‌ها و حتی روز‌ها معیار باورپذیر‌تر و خواستنی تری برای سنجش زمان بود. «۲۰ روز گذشت! بیشتر از ۵۰ روز که نگه نمی‌دارن.... یک ماه گذشت، قرار بازداشت موقت معمولاً ۲ ماهه است! ۳ ماه، ۴ ماه، ۷ ماه...» با خودت می‌گویی «نگران نباش، زمان به نفع تو سپری می‌شود هر چه که می‌گذرد به پایانش نزدیک می‌شوی» اما وقتی در زندان ۳۰ ساله شدی و معیارت به جای ساعت و ماه و روز تبدیل به سال شد دیگر از زمانی که می‌گذرد احساس برد نمی‌کنی، وقتی به این می‌اندیشی که این لحظات عمر توست و شاید درخشان ترینشان که اینگونه بی‌تاب گذشتنشان هستی، لحظاتی منحصر به فرد و بی‌بازگشت، زمانی برای شور و اشتیاق و جذبه جوانی و تو تمام این مدت را بی‌وقفه مانند شناگری که حتی نمی‌تواند برای لحظه‌ای نفس گیری به سطح آب بیاید در این مرداب گذراندی. اندوهی تلخ جانت را می‌انبارد.۱۰۰ روز ۲۰۹ یک سال بند عمومی همراه دختران و زنان بزهکار، معتاد، قاتل و بیماری که بی‌شک تا حد زیادی محصول جامعه معیوبشان بودند و حال بیش از ۱۱ ماه زندگی در محیط ایزوله‌ای که در آن امکان هیچ گونه ارتباطی با دنیای بیرون نیست و در انقطاع کامل از هر آنچه که انسان را به دیگری، طبیعت و زندگی پیوند می‌زند به سر می‌بریم و تنها روزنه هفته‌ای ۲۰ دقیقه ملاقات کابینی با خانواده است که تهدید قطع آن اهرم فشار زندان بانانمان است. بیش از دو سال از انتخاباتی که محصول آن چیزی جز صد‌ها سال حکم زندان و... برای فرزندان این سرزمین نبوده گذشت و حال من به عنوان قدیمی‌ترین زندانی زن انتخابات در آستانهٔ سی امین سال زندگی‌ام و سومین سال حبس‌ام بدون مرخصی، ملاقات حضوری و تلفن در حال پرداختن هزینهٔ اعتراضی هستم که برتابیده نشد و از سوی کسانی که ابزار قدرت را در دست دارند تحمل نشد.من روز ۲۵ خرداد مانند ۳- ۴ میلیون نفری که برای اعلام اعتراضشان به خیابان آمدند، چنین کردم حس می‌کردم اتفاق مهمی در تاریخ کشورم در حال وقوع است که باید در آن حضور داشته باشم و تجربه‌اش کنم و تصور می‌کردم با اتکا به وعده‌هایی که تنها یک هفته پیش از در مناظرات و... داده شده بود می‌توان بعد از آن به خانه‌ام برگردم و یک کنشگر اجتماعی باقی بمانم، اما نه تنها این وعده محقق نشد و من به خانه بازنگشتم که همسرم هم به بهانهٔ پیگیری وضعیت پرونده‌ام راهی زندان شد!!و حال من در حال تجربهٔ بخش‌های نانوشتهٔ تاریخ‌ام!! تجربهٔ بازجویی، تهدید و انفرادی و تجربهٔ اعدام و تبعید نزدیک‌ترین دوستانم، کسی از تخت کناری و یا از سر سفره‌ام، تجربهٔ آرزومندی بی‌پایان برای شنیدن صدای عزیز‌ترین کسانت حتی برای یک لحظه و دیدن سوگواری خاموش کسانی که حتی اجازهٔ شرکت در تشییع جنازهٔ عزیزانشان را ندارند و بی‌قراری مادرانه کسی که در عروسی فرزندش حضور نمی‌یابد، تجربهٔ بیماری، اندوه و دلتنگی که گویی این دیوارهای بلند بتنی همه را شدید‌تر و تحملشان را سخت‌تر می‌کند اما...تجربه اینجا چیزی نیست که برای کسی آرزویش را بکنی اما از ادغام رنج‌ها و شورهای نهفته در اینجان‌های مشتاق اکسیری ساخته می‌شود که به غیر از آنکه جان را می‌فرساید آنرا صیقلی می‌دهد و آن را خالص می‌کند و اینگونه است که در اینجا سی ساله می‌شوی...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر