۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

هاله سحابی : من پاسپورت ندارم


مدرسه فمینیستی: روایتهای گوناگون از  زندگی و منش و شخصیت هاله سحابی که تاکنون در جنبش زنان مهجور و پنهان مانده بود با مرگ مظلومانه و دلخراش او (که اشک همه مردم را درآورد) فرصت ظهور و بروز یافته است. سبک زندگی منزه طلبانه اش و تبار خانوادگی اش که همه از سلالۀ «مبارزان اصیل» کشورند، در دوره و زمانه ما کمیاب و گاهاَ نایاب است.
از لابلای گفته ها و خاطرات دوستان هاله این طور بر می آید که این زن مبارز دارای خصائل و سلوک خاصی بوده که از همه مشخص تر، «زندگی بی جنجال» او است. ژیلا بنی یعقوب در خاطرات اش از هاله سحابی،  یک مورد از رفتار و خدمات خاموشانه او را بیان میدارد: «دوستی از من خواسته بود که به نیابت از او و به دلیل ارتباط و آشنایی ام با هاله سحابی، از او به عنوان مدافع حقوق زنان برای حضور در یک کنفرانس بین المللی دعوت کنم... هاله گفت: از آن دوست تشکر کنید و بگویید من حتی پاسپورت ندارم.... متعجب شدم: چرا؟ دلیلش چیست؟ هاله سحابی گفت :«آنقدر کار برای بهتر شدن زندگی مردم در همین ایران دارم که هیچ وقت فکر نکردم که به خارج سفر کنم.»[1]
وقتی خوب به سبک و نوع  زندگی هاله سحابی و بخشی از یاران اش نگاه میکنیم خیلی واضح می بینیم، عجب نایاب شده اند چنین زنانی در میان ما. در جایی که بخش بزرگی از هزینه های سنگین و هستی سوز جنبش زنان صرف  شرکت در این و آن کنفرانس خارجی  و یا ارتباط با خارج میشود، سخنانی که هاله سحابی بیان  کرده، غریب و تا حدودی نامفهوم می نماید برای نسل ما. برای نسلی که حکومت اش «دشمن غرب» است و یکی از اِفه های «مبارزه با حکومت اش» شده «ارتباط با غرب».

در فکر فرو می رویم چون نمیدانیم که این نوع زندگی تنزه طلبانۀ هاله سحابی ها را چگونه باید برآورد کرد، و اصلا این «سبک زندگی» حتی به رغم هزینه سنگینی که «هاله سحابی» و خانواده اش برای آن پرداخته اند، شانسی برای مقبول شدن در میان نسل جدید زنان مبارز ایران دارد؟  آن هم در تاریخ و زمانه ای که اسطوره هایش بخاطر «مصاحبه با رسانه های خارجی»، بخاطر تهیه «ویدئویی برای کنفرانس خارج از کشور»، بخاطر «ارتباط با گروه های خارج از کشور»، زندانی میشوند و مقاومت هم میکنند و مقاومت شان «اسطوره» می شود.  

با توجه به این مسائل هنوز مشخص نیست، برای نسل جدید جایگاه زندگی هاله سحابی که کاملا «خارج از کشور» را نادیده می گیرد تا به «کار برای بهتر شدن زندگی مردمش در همین خاک وطن» بپردازد و در این راه نیز «جان می بازد»، با توجه به جایگاه «خارج از کشور» که به یمن «دیدگاه توطئه حاکمان»، به مفهومی «مبارزاتی» تبدیل شده چه می شود؟ شاید نسل جدید، این بخش زندگی هاله سحابی را نادیده می گیرد و مشخصا به همان مرگ مبارزاتی هاله که توان بیشتری برای ظهور در افکار عمومی دارد بسنده می کند.

شاید چنین نوع زندگی تنزه طلبانه ای هم  به نوعی اغراق آمیز تلقی شود، ولی وقتی بیشتر فکر می کنیم، می بینیم بدیل اش هم راه به اغراق می برد. مرغ فکرم به جایی نمی رسد به جز آن که امیدوار باشم ترکیبی از این دو نوع قهرمانان و اسطوره های برجای مانده، نسل ما را به راه بهتر و مثمرثمرتری راهنمایی کند. راهی که هم آن باشد و هم این.

پانوشت:


[1] http://www.zhila.org/spip.php?article357

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر