۱۳۹۱ اسفند ۱۸, جمعه

سیاستهای مرتبط با بدن زن (1)/ مهرانگیز کار/ ویژه نامه 8 مارس 1391


 وارد سی و چهارمین سال انقلاب ایران شده ایم، انقلابی که در سال 1357 شمسی با حضور انبوه زنان و مردان اتفاق افتاد. مقاله زیر مروری است بر اهمیت حق مالکیت زن بر بدنش با استناد به ادبیات حقوق بشری که امروزی است. همچنین دربحث کنترل بدن زن توسط حاکمیت، سیاستهای مرتبط با بدن که طی 34 سال گذشته از سوی جمهوری اسلامی ایران تصویب و به اجرا گذاشته شده مورد بررسی و بازبینی قرار گرفته است. ضمن این بررسی، آن دسته از نهادهای حکومتی که در تدوین اصول سیاستگذاری و اجرائی کردن آن نقش و دخالت داشته اند تعریف شده اند. متن پیش روی بخش اول از مجموعه مقالات سیاست های مرتبط با بدن زن است. [1]
مهرانگیز کار
تغییر برای برابری -
نگاه به بدن انسان در ادبیات حقوق بشری

بدن انسان با جلوه های گوناگون، موضوع بحث های فلسفی، فمینیستی، اجتماعی، جنسی، پزشکی، سیاسی و روانشناختی است. در ادبیات و هنرهای تجسمی و نمایشی، حرکت های بدن و تناسب آن با پیامی که مورد نظرآفریننده ی اثر است، بنا برخواست و اراده ی آفریننده ی اثر، تنظیم می شود. مهارت بدن در بیان پیامهای هنری، معیاری است که با آن میزان موفقیت بازیگران و آفرینندگان اثر سنجیده می شود. در فرهنگ ایران با شعار رایج " عقل سالم در بدن سالم است " بدن و احتیاجات گوناگون آن به صورت محدود و کاملا مادی تعریف شده است. با این وصف ارتباط یک بدن سالم با روح و روان سالم به بهترین شکل ممکن از این تعریف فهمیده می شود. سلامت بدن در این تعریف منحصر است به تامین نیازهای بهداشتی و درمانی. حال آن که در " ادبیات حقوق بشری " بدن انسان موضوع فراز های مهمی از نیازمندی ها، ایده آل ها و شادمانی های است که انسان با آن می تواند خود را شاخص کند . در این ادبیات، چنانچه برای بدن و حرکات و جا به جائی آن، قوانین کنترل تعیین شده باشد، کرامت انسانی جریحه دار شده و انسان نمی تواند ظرفیت و انرژی روحی را که در کالبد ذخیره دارد رها کند و آن را به صورت آزادانه در خدمت شادمانی فردی و آفرینندگی های هنری و حرکتهای سازنده ی اجتماعی بگذارد. بدن ناراضی قاتل شادمانی های خود و دیگران است. بدن در زندان باید ها و نباید ها ی مالکانه ، نه برای خود سودمند است، نه به دیگران فایده می رساند. بدن وقتی در قید مالکیت دیگری گرفتار می شود ، بردگی را تداعی می کند. تن و روان برده انباشته از خشم و عقده و نارضایتی است. در ادبیات حقوق بشری، کافی نمی بینند که انسان به امکانات بهداشتی و درمانی دسترسی داشته باشد. مطالبات بیش از اینهاست و بسیاری دیگر از نیازهای بدن جدی گرفته می شود. این نیازها با الفاظ حقوقی، خود را تعریف می کند. برای مثال یک معلول در ادبیات حقوق بشری، انسان قابل ترحمی نیست، بلکه انسان صاحب حقی است که جامعه باید با ایجاد تسهیلات به او مجال بدهد تا کمبودهای بدن را جبران کند. بدن را به کمک تسهیلات به کار بگیرد و ازبدن خود لذت ببرد. شرم از حرکت و نمایش بدن و ابراز گرایش های جنسی تا جائی که به دیگری صدمه نزند از نگاه فلسفی، حقوق بشری، و هنری مردود است و سازو کارهای علمی و اخلاقی و سیاسی باید نقش هائی ایفا کنند تا پیوند کهن و سنتی و تاریخی بدن با احساس شرم از هم بگسلد. به سخن دیگر، جهان پیشرو در این اندیشه است تا با یک سلسله تدابیر و برنامه ها "قفس تن" را بشکند و به تن اجازه بدهد تا آزادانه خود را تعریف کند. شکستن قفس تن با مفاهیم عرفانی که در فرهنگ ما از آن می شناسیم متفاوت است. از تلاش برای شکستن تن مفاهیم ساده ای فهمیده می شود. مفاهیمی که یکسره تنانه است و به عالم بالا با هر درجه از معنویت بی ارتباط است.
چالش های حقوق بشری به قصد جا انداختن این رویکرد جدید نسبت به تن آدمی با بسیار موانع روبه روست و اغلب به محض ورود به بحثی که پایان بخشیدن به کنترل بدن جوهره ی آن است، بدن زن نسبت به بدن مرد، به صورت عرصه ای پر مشکل و پر تلاطم ظاهر می شود که درآمیخته است با انواع گرایش های مالکانه ی مرد در حوزه ی خصوصی و گرایش های مالکانه ی حکومت و معبد در حوزه های عمومی مرتبط با دین و سیاست. تاریخ پر ماجرائی تن زن را فرسوده ساخته. با تن زن همانند کشتزاری برخورد شده که در آن واحد، چندین و چند مالک دارد. گفت و گو پیرامون تن زن فضای بحث را پر تنش و گاهی پر خطر می کند. اما در این زمانه که فضای مجازی مرزها را شکسته، گفتمان فمینیستی و حقوق بشری بر آن است تا تن را به طور کلی و تن زن را به صورت خاص، از دسترس حکومت های نابردبار خارج کند تا جائی که بتواند بی ترس و بی سانسور خود را و نیازهای خود را تعریف کند. به سخن دیگر مثل این است که تن زن از گفتمان حقوق بشری انرژی می گیرد . زبان باز می کند و به جبران سکوت دیرپای تاریخی حرف می زند. زبان تن زبانی است سهل و ممتنع .
اعلامیه جهانی حقوق بشر تاکید دارد بر این که تعریف مدرن آزادی یک تعریف حقوقی است. در این سند حقوق بشری که در آن بر برابری انسان ها بسیار تاکید شده، برابری به این معنا نیست که وضعیت مالی و رفاهی افراد یا توانائی هاشان باید یکسان بشود. بلکه به این معناست که دولت ها با فرض تنوع و گوناگونی افراد، تفاوت شکل ظاهری بدن آنها، چگونگی لذت پذیری جنسی بدن، تفاوت رنگ پوست، عقیده و جنسیت، و تعلقات قومی، تدابیری بیاندیشند که همه ی انسان ها از " امکانات برابر " برای رشد و بالندگی بهره مند بشوند. در جهان امروزی، معلولین در پناه این ادبیات، موقعیت خاصی به دست آورده اند و ایجاد امکانات برای آنها به گونه ای که بتوانند به برابری نزدیک بشوند، موضوع بحث ها و برنامه های خاص است. ممنوعیت برده داری، ممنوعیت شکنجه، ممنوعیت تبعیض و رواداری دگر باشی جنسی که هریک با آزادی بدن مرتبط است بحث امروزی است. همچنین ممنوعیت ایجاد محدودیت برای جا به جائی بدن انسان به حق انتخاب اقامتگاه تسری یافته است. اعلامیه، آزادی بدن انسان را برای جا به جائی در سطح یک شهر، یک کشور ، یک قاره و در سطح جهان به رسمیت می شناسد .
ممنوعیت در نقض حق رفت و آمد، نمادی است از احترام به بدن انسان که به زبان حقوقی در اعلامیه آزادی تن در حوزه ی خصوصی ادا می شود .
حق مهاجرت، حق پناهندگی، حق آزادی زناشوئی و ممنوعیت رناشوئی اجباری و حق یکسان فسخ پیمان زناشوئی برای زن و مرد، از جمله ی حقوقی است که مالکیت انسان بر بدنش را ارج می نهد. مفهوم مخالف این تاکید چنان است که " حکومت " نمی تواند مالکیت انسان بر بدنش را که در برگیرنده ی آزادی ها ست خدشه دارکند . حکومت نمی تواند قوانین کنترل بر بدن را از تصویب بگذراند. البته این مفهوم دایره ی شمول وسیع تری پیدا می کند به حدی که فرد یا گروه دینی و ایدئولوژیک خاص هم که خارج از ساختار حکومتی است، نمی تواند بر مالکیت خود و مکتب خود بر بدن انسان تاکید کند و بر آن قید و بند بزند .
این سند حقوق بشری که تاریخ لازم الاجرا شدن آن 1948 میلادی است بر آمده از تجربه های بشری در طول تاریخ است . اما انسان بسیار کهنسال تر از این تاریخ است . بدن انسان از دیر باز نمادی بوده است از سرنوشت تاریخی انسان. همواره بدن انسان با عبادت یا قبول داوطلبانه ی مشقت از نوع گرسنگی و دوری جستن از رفاه مادی و آمیزش جنسی، درزیست آسمانی هم دخالت داشته و واسطه و میانجی انسان و ماوراء الطبیعه یا متا فیزیک بوده است. بودا در مرحله ای از زیست زمینی که در طلب کسب زیست آسمانی و متافیزیکی است، به ریاضت می نشیند. بدن را گرسنه نگاه میدارد تا جائی که پوستی می شود بر استخوانی . به زیست آسمانی و معنوی که می رسد و جهان های نا مکشوف و غیر مادی را کشف می کند، بدن را آزاد می گذارد برای خور و خواب. در این موقعیت بدن فربه می شود و شکم بیرون می زند. اینک تصویری و مجسمه ای از این بودای فربه ، مظهری شده است ازنعمت و برکت که بودائیان گوشه ای از خانه و محل کار سفره ای کوچک می گشایند و پیکره ی کوچکی از بودا ی فربه را در میان نمادهائی از ناز و نعمت می نشانند تا سفره شان همواره پر و پیمان باشد. به عبارتی فقر و محرومیت را به زخم غنا و شادمانی می زنند. بدن می شود ما یه ی خوشدلی زمینی. در کلیساهای مسیحیت هم نان و شراب را در جای بدن و خون مسیح می خورند و می نوشند و این نیز نمادی است از به یگانگی رسیدن با جسم و خون مسیح.
در ادیان گوناگون مردم به اختیار روزه می گیرند و بدن را ساعاتی با رنج گرسنگی آشنا می کنند. در این آئین ها نیز بدن همچنان در مالکیت انسان باقی است و ریاضت فرصتی است که انسان گاهی آن را به اختیار انتخاب می کند تا شادمانی های دیگری را که مادی نیست درک کند و از آن لذت ببرد. در این ساز و کارها که بدن به اراده ی انسان شکل عوض می کند، اراده ی حکومت و افراد در کار نیست. انسان مالک بر بدن خویشتن است. ریاضت انسان، خود خواسته است، با بردگی تفاوت دارد . بردگی که بر انسان در ادواری از تاریخ تحمیل شده، جز این است، مشقتی و محرومیتی خود خواسته نیست و بلکه دیگر خواسته است که فرد یا گروه دیگری از انسان ها بر او تحمیل کرده اند. بردگی را می توان بیرحمانه ترین تعدی و خشونت تاریخی بر بدن انسان تعریف کرد. هرچند بردگی در جهان امروز منسوخ شده، ولی رفتارهای نزدیک به بردگی در جای جای جهان ادامه دارد. بی جهت نیست که اسناد بین المللی الغای کلیه ی مناسبات نزدیک به بردگی از تصویب نهادهای سازمان ملل متحد گذشته و امضای اعضای سازمان ملل متحد ذیل این اسناد آمده است .
دانشجویان در مقطع لیسانس در بسیاری دانشگاهها یک واحد درسی به نام "یادگیری بدن" دارند که زیر نظر متخصصان در این زمینه آموزش می بینند. در این درس ، تجسم و قدرت و هویت بدن موضوع بحث های گوناگون است. در جوامع مختلف بازگوئی تمنا ها و نیازهای بدن به یک اندازه ممکن نیست. در برخی جوامع ورود علنی و حتا آکادمیک به گفتمان خواسته های بدن، هنوز تابو است. در برخی دیگر بحث های مرتبط با بدن، عریان و مجاز است و به رسانه ها راه یافته و حتا در مبارزات انتخاباتی به کار می آید . گاهی یک رقیب انتخاباتی رقیب دیگر را به نیروی تاکید بر آزادی بدن شکست می دهد. در انتخابات اخیر امریکا تاکید پرزیدنت اوباما بر آزادی سقط جنین و حق همجنسگرایان و دگرباشان جنسی از هر قبیل بر بدن شان به اندازه ای که قانونگذاری و سیاستگذاری نتوانند محدودیتی بر آنها تحمیل کنند، سبب شد تا بر رقیب انتخاباتی اش که این درجه از مالکیت فردی بر بدن را به رسمیت نمی شناخت پیروز بشود و انتخابات را ببرد .
بنابرابن بدن و تمناها و نیاز های آن در جهان امروزی، گاهی یک عامل تعیین کننده ی سیاسی است . این عامل همیشه یک جور عمل نمی کند . در برخی دیگر از کشورها، تاکید بر قید و بند ها بر بدن ممکن است کسانی را به قدرت برساند که مالکیت و حاکمیت انسان بر بدن خود را بکلی رد می کنند و آن را درقلمرو مالکیت و حاکمیت دولت می شناسند . برای مثال ایرانیان در سال 1357 شمسی، حاکمانی را به قدرت نشاندند که در کارنامه ی تاریخی و فکری آنان، اساسا آزادی معنا نداشت، چه رسد به آزادی بدن به خصوص برای زنان و دگرباشان جنسی . در حال حاضر سال 1391 شمسی، علی مطهری یک نماینده ی دوره ی نهم مجلس شورای اسلامی ایران که محمود احمدی نژاد رئیس جمهور و سیاستهای او را نقد می کند، در نقدهای پارلمانی که بی شباهت به نطق های انتخاباتی نیست، احمدی نژاد را از این حیث که به قدر کافی بر زنان ایرانی برای حفظ حجاب اجباری فشار نیاورده، فاقد شایستگی می داند. از طرفی محمود احمدی نژاد در دوره ی اول ریاست جمهوری در دانشگاه کلمبیا در نیویورک اعلام کرد که در ایران دگرباش جنسی اساسا وجود ندارد . انکار رئیس جمهور بیش از آن گویای موقعیت اسفبار دگرباشان جنسی در ایران بود که نیاز به توضیح داشته باشد. و به شدت آرمانی و غیر واقعی که صدای خنده ی حاضران در دانشگاه چنان پیچید که نشان داد دگرباشی جنسی یک واقعیت جاری در تمام جوامع بشری است و آن کس که وجودش را در یک جامعه انکار کند ، مضحکه می شود. این کارکرد از بدن در مبارزات سیاسی به گونه ای که در ایران امروز جریان دارد ، به خوبی حامل این پیام است که انسان در بخش های وسیعی از جهان باید بدن و تمناها و نیاز های بدن را از چشم دیگران مخفی کند . در این بخش از جهان، سنت ها از یک سو و حکومت ها با سوء استفاده از سنت ها، از سوی دیگر، مالکیت انسان بر بدن خود را انکار می کنند یا آن را به رسمیت نمی شناسند تا جائی که رفتار حکومت در برابر بدن شهروندان مالکانه می شود. در این جاها که "مردسالاری" و "مردرهبری" مشخصه ی آن است، زنان و دگرباشان جنسی، بار بدن پر تمنائی را تحمل می کنند که نسبت به آن آزادی عمل ندارند و همواره باید بدن و تمناهایش را پنهان کنند . این نگاه حکومتی و سنتی بر بدن زن و بر بدن دگرباشان جنسی ، در گذشته بر همه ی جهان مسلط بوده . اینک در پاره ای جوامع نگاه دیگری که پایه های فلسفی و فمینیستی دارد ، به تدریج و البته نه به آسانی می خواهد خود را تثبیت کند . ریشه های دینی و فرهنگی و قانونی در چالش با این خواست به تدریج و در پرتو آزادی بیان تضعیف می شوند .
بخش هائی از جمعیت ایران و دیگر کشورها چندان بر کنترل بدن تاکید دارند که مردم از هر گروه و دسته زیر سلطه ی باورهای نیرومند و رایج دینی و غیر دینی، گرفتار بحران هویت شده اند . در جمعیت، تناقض ها پررنگ شده، از دو سو بحران هویت راه بر تعادل بسته است . مردم خسته از نبود آزادی بدن، نمی توانند با صدای بلند از تمناهای بدن سخن بگویند. بدن ها مثل انسانهای لال که قدرت بیان آرزوهای خود را به آسانی ندارند همچون سایه ای از خود در رفت و آمدند . آنها اگر بتوانند زیرزمینی به این تمناها که کاملا غیر قانونی و حتا خارج از عرف است پاسخ می دهند . از طرفی، حکومت که اصل را بر مالکیت خود بر بدن شهروندان، بخصوص زنان و دگر باشان جنسی گذاشته است ، در این کنترل وامانده و پیاپی بر خشونت می افزاید . این سیاست جزائی که ضد حقوق طبیعی انسان است ، البته جواب نمی دهد و نرخ رابطه ی آزاد جنسی و نرخ رابطه ی جنسی مرد با مرد و زن با زن که از نگاه آنها جرائمی با مجازات مرگ است پیاپی افزوده می شود . شکست های پی در پی حکومت به بحران هویت درون حکومت منجر شده است . حکومت خود را پاسدار بدن زنان و دگرباشان جنسی تعریف کرده و نا گزیر است شکست خود را در زمینه ی این مالکیت ادعائی از نظرها پنهان کند . این پنهانکاری از چشم منتقدان مخفی نمی ماند و حتا مدافعان حکومت ، ناچار می شوند گاهی این شکست را اعلام کنند. یا به ریاکاری و دروغکوئی تن در دهند.
بدن در فرهنگها و ادیان گوناگون به اسارت ارزشهائی در آمده که آن را احاطه کرده اند . از این زاویه بدن در زیست فردی و اجتماعی، تمام تاریخ جنسیت و نژاد خود را حمل می کند. مثل این است که به شیوه های گوناگون، بار تاریخی جنسیت و نژاد، روی بدن زن یا یک رنگین پوست ( زن یا مرد ) نوشته شده و همگان می توانند آن را فقط با نگاه کردن بر بدن آنها بر خوانند . زن رنگین پوست درهر نقطه از جهان، همزمان هر دو تاریخ انباشته از رنج تبعیض را بر پوست و استخوان خود، نوشته دارد . این ریشه های تاریخی که رواداری تبعیض بر جنس زن، نژادهای رنگی، بی خداها، رفورمیست های دینی ، اقوام ، و... را شامل شده در پایان دو جنگ جهانی ، انگیزه ی شالوده ریزی ادبیاتی شده که می توانیم به آن زیرعنوان " ادبیات حقوق بشری" بپردازیم . در این مقاله تمرکز بر تن و به خصوص تن زنانه است که در ادبیات حقوق بشری، این تن دارای هویت انسانی با حقوق کامل یک انسان است و با شرط مبتنی بر جنسیت ، آزادی های آن محدود نشده است . برخی منابع ادبیات حقوق بشری پیرامون تن که دولت ایران بر آنها صحه گذاشته یا آنها را در پارلمان های وقت از تصویب گذرانده ، این جا مرور می شود.
1-اعلامیه جهانی حقوق بشر
ماده 2- هرکس می تواند بی هیچ تمایزی، به ویژه از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، عقیده ی سیاسی یا هر عقیده ی دیگر، و همچنین منشا ملی یا اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر وضعیت دیگر، از تمام حقوق و همه ی آزادی های ذکر شده در این اعلامیه بهره مند گردد.
به علاوه نباید هیچ تبعیضی به عمل آید که مبتنی بر وضع سیاسی ، قضائی یا بین المللی کشور یا سرزمینی باشد که شخص به آن تعق دارد ، خواه این کشور یا سرزمین مستقل ، تحت قیمومت یا غیر مختار باشد ، یا حاکمیت آن به شکلی محدود شده باشد. ماده 3 – هر فردی حق زندگی ، آزادی و امنیت شخصی دارد .
ماده 5 – هیچ کس نباید شکنجه شود یا تحت مجازات یا رفتاری ظالمانه ، ضد انسانی یا تحقیرآمیز قرار گیرد.
در موادی از 30 ماده ی اعلامیه که در بالا نقل شد، جنسیت شرط برخورداری از آزادی ها نیست . بر این اعلامیه، دولت وقت ایران صحه گذاشته است. هرچند مفاد اعلامیه برای دولتهائی که بر آن صحه گذاشته اند مانند قانون لازم الرجرا نیست، ولی معیارهای مشترکی در اختیار می گذارد که مقبولیت دولتهای عضو سازمان ملل متحد را در جامعه ی جهانی بر پایه ی درجات پایبندی دولتها به این معیارها محک می زنند . لازم به توضیح است که "اعلامیه" با "میثاق" این فرق را دارد که میثاق برای دولت های امضا کننده که میثاق را در پارلمان خود از تصویب می گذرانند تعهداتی ایجاد می کند که در حکم قانون است. هر چند که مانند دیگر اسناد حقوق بشری ضمانت های اجرائی نیرومند ندارد.
پس از تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، با هدف تقویت مفاهیم مندرج در 30 ماده اعلامیه ، دو میثاق از تصویب مجمع گذشت تا دولت های امضاکننده در صورت نقض آزادی و مبانی حقوق بشر بیشتر پاسخگو بشوند . میثاق حقوق مدنی و سیاسی مصوب 1966 میلادی و میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مصوب 1966 میلادی این دو میثاق است که از 30 ماده اعلامیه حقوق بشر پشتیبانی می کند.
دولت ایران در سال 1354 شمسی به هر دو میثاق نه تنها ملحق شد بلکه انها را از تصویب پارلمان وقت ( مجالس شورای ملی و سنا ) گذراند و به این ترتیب دولت ایران که پس از انقلاب 57 هنوز امضا را پس نگرفته است به موجب موادی از دو میثاق و به موجب ماده 9 قانون مدنی ایران ، مکلف به اجرای تعهدات مندرج در دوسند و قبول اصلاحات در قانونگذاری و سیاستگذاری متناسب با آنهاست . مندرجات دو میثاق بر آزادی تن انسان فارغ از مشخصات جنسی و نژادی و مذهبی و مانند آن تاکید دارد و در این میثاق ، ادبیات حقوق بشری خاصی به کار آمده که مالکیت انسان بر تن خویش را به رسمیت شناخته و بر مالکیت دولت بر تن انسان با هر جنسیت و هر گونه گرایش جنسی خط بطلان کشیده است . برخی از مواد و مندرجات دو میثاق نقل می شود :
2 – میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی
بند 1 از ماده 2 – هر دولت عضو این میثاق متعهد می شودکه نسبت به افراد ساکن قلمرو و تبعه حوزه قانونی خود، حقوق شناخته شده این میثاق را صرفنظر از نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقیده سیاسی و یا عقیده ای دیگر، و همچنین اصل و منشا ء اجتماعی یا ملی، دارایی، نسب و یا وضعیت های دیگر، محترم شمرده و تضمین نماید.
بند 2 از ماده 2 – هر دولت عضو این میثاق در جایی که قوانین و تدابیری پیش بینی نشده است، متعهد می باشد که اقدامات لازم را بنا بر روند قانونگذاری خود و مقررات این میثاق به عمل آورد. اتخاذ چنین قوانین و تدابیری به منظور اجرای حقوق شناخته شده در این میثاق می باشد.
ماده 3 – دولت های عضو این میثاق متعهد می شوند که تساوی حقوق زنان و مردان را در استفاده از حقوق مدنی و سیاسی پیش بینی شده در این میثاق تامین کنند.
بند 1 از ماده 6 – هر انسانی به طور ذاتی حق زندگی دارد. این حق باید به وسیله ی قانون محافظت گردد. هیچکس را نمی توان به طور دلخواه و خودسرانه از حق زندگی محروم نمود.
ماده 7 – هیچکس نباید در معرض شکنجه یا رفتار تحقیرآمیز و مجازات غیرانسانی و وحشیانه قرار گیرد... بند 1 ازماده 8 – هیچکس نباید در بردگی نگاه داشته شود. بردگی و تجارت برده با تمام اشکال آن ممنوع است.
3 – میثاق بین المللی حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی
بند 2 از ماده 2 – دولت های عضو میثاق متعهد می شوند که اعمال حقوق مذکور در این میثاق را بدون هیچ نوع تبعیض از حیث نژاد- رنگ- زبان- جنس-مذهب- عقیده سیاسی یا هرگونه عقیده دیگر – اصل و منشاء ملی یا اجتماعی- ثروت- نسب یا هر وضعیت دیگر تضمین نمایند.
بند 1 – از ماده 12 – دولت های عضو این میثاق حق هر فرد را برای دستیابی و برخورداری از بالاترین ( وضعیت ) سلامت جسمی و روحی، به رسمیت می شناسند.
علاوه بر سه سند حقوق بشری که در بالا موادی از آن در ارتباط با تعهدات دولت ایران بر احترام به سلامت تن و روان شهروندان به خصوص زنان نقل شد ، سند مهم دیگری از سوی دولت ایران امضا شده که این دولت را متعهد کرده است تا با هدف رفع تمام سنت ها و آئین ها و قوانین که شرایط را به شرایط بردگی نزدیک می کند گام بردارد . نام و هدف سند به این شرح است :
4 – قرارداد تکمیلی منع بردگی و برده فروشی و عملیات و ترتیباتی که مشابه بردگی است.
این سند در سال 1337 شمسی یعنی 20 سال پیش از انقلاب 57 از تصویب نهادهای وقت قانونگذاری ایران در دوران محمد رضا شاه پهلوی رسیده است و در مجموعه قوانین همان سال ، چاپ روزنامه رسمی کشور در صفحات 591 تا 596 ثبت شده است.
در این قرارداد تعریف بردگی به گونه ای است که یاد آور موقعیت زنان در برخی جوامع است. سند بردگی را این گونه تعریف می کند : " بردگی به معنی حال یا وضع کسی است که اختیارات ناشی از حق مالکیت کلا یا جزا نسبت به او اعمال می شود و برده کسی است که در چنین حال یا وضعی باشد."
قرارداد اخطار می کند رسوم و ترتیبات مشابه بردگی باید در جهان منسوخ گردد.
بند ج ماده اول این قرارداد، رسوم و ترتیبات مشابه بردگی را تعریف کرده و از آن جمله تاکید دارد: " ابوین یا قیم یا کسان و یا شخص یا عده ای اشخاص دیگر، زنی را بدون این که وی حق استنکاف داشته باشد به شخص دیگری وعده دهند یا به زوجیت او در آورند و در ازاء این امر مبلغی وجه نقد یا جنس دریافت نمایند. "
همچنین دولت های امضا کننده ی قرار داد متعهد شده اند به منظور تسریع در حذف رسوم و ترتیبات مندرج در بند ج ، حداقل متناسبی برای ازدواج معلوم کنند و ترتیبی بدهند که طرفین ازدواج به آسانی بتوانند در برابر مقام دولتی یا مقام روحانی صالح رضایت خود را بیان نمایند و نیز اجرای مراسم ثبت ازدواج را تشویق کنند.
لازم به ذکر است که دولت ایران پیش از تصویب قرارداد تکمیلی منع بردگی و... به شرح بالا ، در فاصله ی دو جنگ جهانی اول و دوم به مقاوله نامه هائی ملحق شد که برای مقابله با سوء استفاده ی جنسی از زنان و دختران و اجیر کردن آنان برای فحشا دستوراتی صادر کرده بود.
جمع بندی
دولت های ایران از سال ها پیش از انقلاب 57 با وجود دیکتاتوری های حاکم ، اسناد مهم حقوق بشری را امضا کرده و ادبیات حقوق بشری وارد واحدهای درسی مدرسه های حقوق در دانشگاههای ایران شده و نخبگان کشور با این زبان از طریق الحاق دولت ایران به آنها آشنا شده اند. اما گفتمان حقوق بشری از سال 1356 شمسی ، یک سال پیش از پیروزی انقلاب گسترده شد . پرزیدنت جیمی کارتر از شاه ایران خواست تا به این تعهدات توجه نشان بدهد و در نخستین گام " فضای باز سیاسی " اعلام کند. شاه چنین کرد و گفتمان و ادبیات حقوق بشری بلافاصله به گفتمان انقلابی تبدیل شد. اما پس از نقض گسترده ی حقوق بشر که بلافاصله پس از پیروزی رهبران دستجات اسلامی-انقلابی آغاز شد به تدریج و پس از پایان جنگ 8 ساله ایران و عراق ، افراد و گروههائی را داخل و خارج از ایران برانگیخت تا ادبیات حقوق بشری را بی وقفه گسترده کرده و آن را به صورت گفتمان ترویجی در آورده و با این زبان ، جامعه ی جهانی را متوجه وضعیت نابسامان حقوق بشر در ایران نمایند. اکنون نسل های جوان و حتا نوجوان ایرانی با این زبان سخن می گویند و هر چند ایران از هر حیث دوران خطرناک و دشواری را می گذراند ، اما ادبیات حقوق بشری و گفتمان حقوق بشری در مجموعه ی بحث های درون و بیرون کشور عمده شده است . زنان از آن جا که در سالهای پس از انقلاب بر خلاف انتظار گرفتار محدودیت های جدید قانونی و سنتی شده اند که حکومت پرچمدار آن است به زبان و ادبیات و گفتمان حقوق بشری عشق می ورزند. در این مقاله تلاش می شود برخی نمونه های قوانین محدود کننده ی پس از انقلاب را که تن زنانه شان را نشان کرده است گزارش بدهم . البته با این توضیح که زنان ایرانی یک پیشینه ی تاریخی رو به رشد در شناسنامه و هویت جنسی شان ثبت شده و در نتیجه وقتی این شناسنامه را بررسی می کنند، به این باور می رسند که تحولات سیاسی روند سرنوشت آنها را به صورت معکوس تغییر داده است . چندان که در سی و چهارمین سالگرد انقلاب که از آن گذشته ایم، زنان همچنان از حیث قانونی به قهقرا می روند و به شرایط بردگی نزدیک می شوند. آخرین مصوبه ی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی که خروج زنان ایرانی را از کشور در هر سن و سالی که باشند بدون اجازه ی شوهر یا در فقدان شوهر بدون اجازه ی پدر یا جد پدری یا دادگاه غیر ممکن کرده است ، نشان از آن دارد که دولت جمهوری اسلامی ایران ، کنترل بدن زنان را در مرکز منافع ملی و سیاست خارجی قرار داده است.
در این مرحله از هجوم به حقوق زن و تن زنانه ، کدام تئوری فمینیستی ممکن است در جامعه ی پر تناقض ایران که از حیث فرهنگی و نگاه به زن به شدت لایه لایه شده اثر کند؟ آیا گسترش ادبیات و گفتمان حقوق بشری به فرض که ممکن بشود، کافی است یا باید از طرق زیرزمینی هم که شده زنان ایرانی، خود را با نگرش هائی از فمینیسم تجهیز کنند که در جوامع لایه لایه از لحاظ فرهنگی پاسخ می دهد و کار می کند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر