مفهوم پدرسالاری اشاره به چرخهای از زندگی اجتماعی دارد که بر محور منافع پدر حرکت میکند. به این معنا که دائما ً در جهت تأمین منافع و لذتهای پدر، خود را بازتولید میکند. در جامعهٔ پدرسالار تمام روابط اجتماعی به لذت پدر ختم میشوند و از همان جا دوباره آغاز میگردند. کنش توسط پدر انجام می-گیرد؛ پدر فاعل است و هرآنچه غیر از او مفعول.
ایدهآل در جامعهٔ پدرسالار این است که تنها پدر گردانندهٔ امور اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی باشد. در خانوادهٔ آرمانی نظام پدرسالار، تنها پدر است که در جامعه حضور مییابد، کار میکند و پول بدست میآورد. پول برای پدر قدرت میآورد؛ قدرت زایش و تحمیل هنجار. هنجارهایی که دیگر افراد جامعه می-بایست بیاموزند و از آن پیروی کنند.
برای تصور چنین وضعیتی باید یک جامعهٔ ابتدایی پدرسالار را در نظر گرفت. در این گونه جوامع، پدر در رأس خانواده قرار میگیرد و این قدرت را دارد که بر روابط جنسی در خانواده نظارت کند. دایرهٔ محارم به خوبی این مسئله را نشان میدهد. اینکه چگونه پدر از طریق به وجود آوردن قواعد و مجازات (تابوها و مجازات تابوشکنی)، حاکمیت جنسی خود را اعمال میکند. محارم، کسانی هستند که جزو قلمرو جنسی پدر محسوب میشوند و برقراری رابطه جنسی با آنان ممنوع شده است. قلمرو جنسی پدر، جایگاه اعمال قدرت اوست و هر چیزی که قلمرو او را تهدید کند، سریعا ً مورد طرد و مجازات قرار میگیرد. روابط جنسی آزاد، موجودیت و اقتدار پدر را بیمعنا میکند و به جایگاه اسطورهای او در رأس خانواده لطمه میزند. چرا که تداوم خانواده و اقتدار پدر در گرو چارچوبمند بودن امر جنسی است. از این رو در جامعهٔ پدرسالار، امرجنسی، کالایی گران قیمت است. روابط جنسی با جنس موافق از آن دست مواردی است که جایگاه پدرسالاری را بیش از پیش با تزلزل روبرو میکند چرا که از خلال چنین جایگاهی ساز و کارهای اِعمال قدرت با چالش مواجه میشود و دایره اقتدار او را در نسبت با روابط جنسی مشروع مختل میکند.
در این میان زن به عنوان عنصری از قلمرو جنسی پدر، همواره تحت مراقبت در اندرونیهای گوناگون است. اندرونیهایی که فقط به محیط خانگی محدود نمیشوند بلکه در ذهن و رفتار زنان ریشه میدوانند. ارزشی که پدرسالاری برای زن تعریف میکند، ارزشِ در پردهبودگی است. پدرسالاری نه تنها به زن به عنوان یک انسان میلورز (با تمایلات انسانی) نمینگرد، بلکه تمایلات زنانه را انکار میکند. پدرسالاری آشکارا تنها تمایلات مردانه را به رسمیت میشناسد و از طریق هنجار و عرف، این رسمیت را به فرزندان خود میآموزد. پدرسالاری جامعهای کاملا ً مردانه، ناامن ونابرابر میآفریند که تبدیل به توجیه او برای در پرده کردن زنان میگردد. حال آنکه وجود امنیت، خصوصیت جامعهای آزاد و برابر است.
آنچه در جامعه پدرسالار بازتولید میشود، شوهر دادن دختر خانواده به مردی دیگر برای به انقیاد در آمدن در بستر خانواده جدید پدرسالار است که در آن شوهر دوباره نقش پدر را برای دختر بازی میکند و از این روی تمایلات همجنسگرایانه زن دوباره به پستوی اندرونی سوق داده میشود.
جامعهٔ پدرسالار اصولا ً نظامی طبقاتی است که در آن، قدرت و سرمایهٔ اقتصادی-اجتماعی، نقش عمدهای در رفع نیازهای اولیهٔ افراد دارد. پدرسالاری همواره برقراری عدالت و آزادی را در تضاد با منافع و اقتدار خود میبیند. از این رو در جهت از میان برداشتن نشانههای آن میکوشد و با تمام ابزارهای خود به افراد میقبولاند که دسترسی به عدالت و آزادی فقط با قرار گرفتن در چارچوبهای مقرر شده روابط جنسی معنا مییابد و هر گونه فراروی از ساختار روابط جنسی مشروع در نظام سنتی، پاگذاشتن در ورطه رفتارهای غیرطبیعی و نمونهای از ناهنجاری و بیماری اجتماعی تلقی میشود.
نویسنده: سارا جاودانی
ایدهآل در جامعهٔ پدرسالار این است که تنها پدر گردانندهٔ امور اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی باشد. در خانوادهٔ آرمانی نظام پدرسالار، تنها پدر است که در جامعه حضور مییابد، کار میکند و پول بدست میآورد. پول برای پدر قدرت میآورد؛ قدرت زایش و تحمیل هنجار. هنجارهایی که دیگر افراد جامعه می-بایست بیاموزند و از آن پیروی کنند.
برای تصور چنین وضعیتی باید یک جامعهٔ ابتدایی پدرسالار را در نظر گرفت. در این گونه جوامع، پدر در رأس خانواده قرار میگیرد و این قدرت را دارد که بر روابط جنسی در خانواده نظارت کند. دایرهٔ محارم به خوبی این مسئله را نشان میدهد. اینکه چگونه پدر از طریق به وجود آوردن قواعد و مجازات (تابوها و مجازات تابوشکنی)، حاکمیت جنسی خود را اعمال میکند. محارم، کسانی هستند که جزو قلمرو جنسی پدر محسوب میشوند و برقراری رابطه جنسی با آنان ممنوع شده است. قلمرو جنسی پدر، جایگاه اعمال قدرت اوست و هر چیزی که قلمرو او را تهدید کند، سریعا ً مورد طرد و مجازات قرار میگیرد. روابط جنسی آزاد، موجودیت و اقتدار پدر را بیمعنا میکند و به جایگاه اسطورهای او در رأس خانواده لطمه میزند. چرا که تداوم خانواده و اقتدار پدر در گرو چارچوبمند بودن امر جنسی است. از این رو در جامعهٔ پدرسالار، امرجنسی، کالایی گران قیمت است. روابط جنسی با جنس موافق از آن دست مواردی است که جایگاه پدرسالاری را بیش از پیش با تزلزل روبرو میکند چرا که از خلال چنین جایگاهی ساز و کارهای اِعمال قدرت با چالش مواجه میشود و دایره اقتدار او را در نسبت با روابط جنسی مشروع مختل میکند.
در این میان زن به عنوان عنصری از قلمرو جنسی پدر، همواره تحت مراقبت در اندرونیهای گوناگون است. اندرونیهایی که فقط به محیط خانگی محدود نمیشوند بلکه در ذهن و رفتار زنان ریشه میدوانند. ارزشی که پدرسالاری برای زن تعریف میکند، ارزشِ در پردهبودگی است. پدرسالاری نه تنها به زن به عنوان یک انسان میلورز (با تمایلات انسانی) نمینگرد، بلکه تمایلات زنانه را انکار میکند. پدرسالاری آشکارا تنها تمایلات مردانه را به رسمیت میشناسد و از طریق هنجار و عرف، این رسمیت را به فرزندان خود میآموزد. پدرسالاری جامعهای کاملا ً مردانه، ناامن ونابرابر میآفریند که تبدیل به توجیه او برای در پرده کردن زنان میگردد. حال آنکه وجود امنیت، خصوصیت جامعهای آزاد و برابر است.
آنچه در جامعه پدرسالار بازتولید میشود، شوهر دادن دختر خانواده به مردی دیگر برای به انقیاد در آمدن در بستر خانواده جدید پدرسالار است که در آن شوهر دوباره نقش پدر را برای دختر بازی میکند و از این روی تمایلات همجنسگرایانه زن دوباره به پستوی اندرونی سوق داده میشود.
جامعهٔ پدرسالار اصولا ً نظامی طبقاتی است که در آن، قدرت و سرمایهٔ اقتصادی-اجتماعی، نقش عمدهای در رفع نیازهای اولیهٔ افراد دارد. پدرسالاری همواره برقراری عدالت و آزادی را در تضاد با منافع و اقتدار خود میبیند. از این رو در جهت از میان برداشتن نشانههای آن میکوشد و با تمام ابزارهای خود به افراد میقبولاند که دسترسی به عدالت و آزادی فقط با قرار گرفتن در چارچوبهای مقرر شده روابط جنسی معنا مییابد و هر گونه فراروی از ساختار روابط جنسی مشروع در نظام سنتی، پاگذاشتن در ورطه رفتارهای غیرطبیعی و نمونهای از ناهنجاری و بیماری اجتماعی تلقی میشود.
نویسنده: سارا جاودانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر