«گلی ترقی» دراین رمان به داستان یک خواهر و برادر دوقلو میپردازد و زندگی آنها را ازکودکی تا ۶۰ سالگی مرورمی کند.
به گزارش سایت مردمک، این دو خواهر و برادرکه رابطه خوبی با هم دارند٬ اصلا انتظار جدایی از هم را ندارند، اما در طول داستان اتفاقاتی رخ میدهد که ازهم جدا میشوند و یکی راهی آمریکا میشود و دیگری در تهران میماند.
گلی ترقی که پیش از این چهار مجموعه داستان کوتاه نوشته است، درباره علت گرایشاش به نوشتن رمان میگوید: «من اصلا خودم هم انتظار نداشتم رمان بنویسم. مشغول نوشتن داستان کوتاه بودم که این رمان همچون گربهای لوس روی کاغذهایم نشست و گفت٬ مرا بنویس و آن قدر قدرتاش زیاد بود که مجبورم کرد کارهایم دیگرم را کنار بگذارم و «اتفاق» را بنویسم.»
این داستاننویس٬ که بخش عمده داستانهایش رئالیستی است و رویکرد خاطرهنگاری دارد، میگوید که درنخستین رماناش نه خاطره گفته و نه از اندوه و نوستالژی خبری است٬ بلکه در سراسر «اتفاق» قصه گفته است.
گلی ترقی «اتفاق» را «رمان خوشبختی» میداند که شخصیتهایش عاقبت به خیر میشوند. اما این رمان، پس از یک سال انتظار برای کسب مجوز٬ در نهایت غیر قابل انتشاراعلام شده است.
این کتاب را -در صورت کسب مجوز- مثل سایر آثار گلی ترقی انتشارات نیلوفر منتشر میکند.
نویسنده مجموعه داستان «دو دنیا» درباره وضعیت سانسور در ایران میگوید: «متاسفانه نویسندههای ایرانی هم از درون و هم از بیرون سانسور میشوند، نیرویی از درون آنها را وا میدارد که این مطلب را بنویس، درباره این موضوع افشاگری کن یا نه.»
ترقی ادامه میدهد: «خود من هم سالها با این نیرو مبارزه کردم و در نوشتههایم همواره از بیان و افشای خود ترس داشتم ٬اما خوشحالام که چند سالی است دراین مبارزه تن به تن پیروز شدهام.»
به گفته او٬ نویسندگان مرد بیشتر از زنان نویسنده، از افشای خود در آثارشان واهمه دارند.
او از سانسور و نظارتی که بر چاپ کتابها میشود نیزبه عنوان نیروی بازدارنده یاد میکند٬ نیرویی که موجب انسداد فرهنگی میشود.
این نویسنده درباره دلیل نویسنده شدناش میگوید: «من از کودکی ذهن قصهگویی داشتم. سر میز صبحانه با این که مدرسهام دیرشده بود٬ اما هنوز داشتم قصه میگفتم. در جوانی با فروغ فرخزاد آشنا شدم و یک بار برایاش قصهای را تعریف کردم، قصهام به دلاش نشست و گفت بنویساش و من داستان «میعاد» را نوشتم و نویسنده شدم و حالا۴۰ سال از آن روزگار میگذرد.»
گلی ترقی که درسال ۱۳۱۸ در خانواده فرهنگی متولد شده است، هنوز تحصیلات دبیرستانیاش را شروع نکرده بود که خانوادهاش او را به آمریکا فرستادند. او در آمریکا فلسفه خواند و بعد از چندین سال به ایران بازگشت و قریب به ۳۰ سال است که حوالی پاریس زندگی میکند.
او که درصحبتهای معمولاش هم به زیر و بم کلماتی که به کار میبرد توجه میکند٬ درباره برخورد با زبان در داستانهایش میگوید: «من از سن ۱۴ سالگی به آمریکا رفتم. در ایران هرگز فرصت نکردم روی زبان فارسی کارکنم، تازه زمانی که به فرانسه رفتم و بیشتر درگیر نوشتن شدم، مسئله زبان برایم مهم شد.»
او میگوید: «اگربه داستانهای دوره اول نویسندگیام ازجمله «من هم چه گورا هستم»، نگاه کنید، متوجه میشوید که چه زبان شلخته و ضعیفی داشته. وقتی زبان برایم دغدغه شد، با این که دور از وطن بودم٬ اما به فارسی زیاد کتاب خواندم و در این دوره از شاهرخ مسکوب و داریوش آشوری بسیار آموختم.»
ترقی میگوید: «برای من همه اشیا و آدمها داستانی دارند. من حتی میتوانم به اندازه یک داستان درباره لیوانی که الان دستام است و با آن آب مینوشم قصه بنویسم. وقتی با اشیا این گونه برخورد میکنم٬ کلماتی را که انتخاب میکنم تا در داستانام از آنها استفاده کنم، در مقابلام جان میگیرند و براساس همآوایی کلمات در کنارهم، سطرهایم را به پایان میرسانم.»
او از ولادیمیر ناباکوف -نویسنده پرآوازه روس- به عنوان نویسنده مورد علاقه خود یاد میکند و میگوید: «بعضی روزها من سطری از ناباکوف را انتخاب میکنم و سعی میکنم چیزی را که او گفته به فارسی بنویسم. متاسفانه زبان فارسی با این که ازقابلیتهای خوبی برخورداراست٬ اما در برخی موارد، نویسنده یا مترجم در برخورد با این زبان با کاستی روبهرو میشود.»
گلی ترقی که این روزها در تهران به سرمی برد میگوید: «با این که سالها درآمریکا وپاریس زندگی کردهام٬ اما خانه من درایران است و امروز بعد از ۴۰ سال نوشتن٬ با خیال راحت میتوانم بگویم که دیگر قصهگو شدهام.»
او این روزها مشغول نگارش فصلهای پایانی دومین رماناش است.
از گلی ترقی تاکنون کتابهای «من هم چه گوارا هستم»، «خواب زمستانی»، «خاطرههای پراکنده»، «جایی دیگر»، «دو دنیا» و منظومه «دریا پری٬ کاکل زری» منتشر شده است.
برخی از داستانهای او به زبان فرانسه ترجمه شدهاند.
برخی از داستانهای او به زبان فرانسه ترجمه شدهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر