وقتي پدر او را در زندان ديد، دست و پاهايش لرزيد. همان جا خود را به اولين صندلي رساند تا بتواند تعادلش را حفظ کند و نقش زمين نشود. آبرويش رفته بود؟ چرا؟ او که فکر مي کرد هيچ وقت نان حرام به بچه هايش نداده چرا حالا دخترش را در زندان مي ديد، با صف ريز و درشت شاکيان در دادگاه! خجالت بکش، اين دختر است که بزرگ کرده اي؟ چهره اش برايم آشناست.
چهره اش برايم آشناست.
چهره اي که مواد مخدر با کدرترين رنگها آن را تيره و تار ساخته است. صورتش لک هاي ريز قهوه اي دارد و چشماني که مي توانست قشنگ باشد، در ميان صورت کدرش، رنگي ندارد. او قبلا نيز زنداني بود و حدود دو سال قبل نيز با وي مصاحبه کرده بودم، وقتي مي آيد، مي گويم نمي توانم با شما صحبت کنم، قبلاً مصاحبه تان چاپ شده، اصرار مي کند که اين بار جرمم با سوابق ديگر فرق دارد و مي خواهم بگويم ترک اعتياد سخت نيست. فقط بايد يک ذره غيرت و اراده داشت که من در زندان با کلاسهاي ترک اعتياد به آن دست يافته ام.
اسمش نسرين است. دختري 25 ساله با دنيايي که چهار سابقه آن را ويران کرده و اميدي هم به آينده ندارد، جز همان ترک اعتياد که مي خواهد باور کند بعد از آزادي هم سراغش نخواهد رفت. براي او پدر، مظهر خوبي هاست ولي خاطره خوبي از مادر ندارد
از خانواده ات بگو ؟
پدرم از نظاميان دوره قبل از انقلاب بود. چند سال هم بعد از انقلاب خدمت کرد و خود را بازخريد کرده و حالا با همسر دومش زندگي مي کند. من تنها دختر خانواده ام هستم. سه برادر دارم، نه من و نه هيچ کدام از برادرانم ازدواج نکرده ايم. پدرم از ازدواج دومش فرزندي ندارد.
خيلي کوچک بودم که مادرم تصادف کرد و از دنيا رفت. پدرم برايمان هم پدر بود و هم مادر! 15 سال ازدواج نکرد تا ما را بزرگ کند. من پدرم را خيلي دوست دارم. او برايم مظهر خوبيهاست.
برادر بزرگم معتاد است و در حقيقت او باعث اعتياد من شد. برادري که چند سال است در شهرستان کار مي کند فقط آخر هر ماه به خانه مي آيد تا لباس يا وسايلش را بردارد و در خوابگاهش در همان شهر زندگي مي کند. برادر کوچکم دانش آموز است. پدرم از طريق عمه ام با همسر دومش آشنا شده و حالا باهم زندگي مي کنند.
تو با چه کسي زندگي مي کني ؟
من و برادر بزرگم، در خانه اي اجاره اي و جدا از بقيه، باهم زندگي مي کنيم. پدرم هميشه به خاطر ما ناراحت است و مي گويد من که نان حلال به شما دادم، چرا اين طور شده ايد؟
چه طور؟
هر دو معتاد هستيم و من با سرقت، خرج اعتيادمان را درمي آوردم.
چرا جدا از برادران ديگرت زندگي مي کنيد؟
چون آنان اصلاً ما را قبول ندارند و اعتياد ما مايه سرشکستگي خانواده است.
چگونه سرقت مي کردي؟
اکثر وقتها با تيپ پسرانه همراه هم جرمم سوار بر موتور، سرقت مي کرديم. هم جرمم اسمش سياوش است و مرا با سرقت آشنا کرد و شيوه دزديدن ماشين و لباس را هم از او ياد گرفتم.
ماشين و لباس، چه ارتباطي با هم دارند؟
ربطي ندارند ولي بيشتر سراغ سرقت اين دو قلم مي رفتيم. خيلي راحت در ماشين ها را بدون سوئيچ باز مي کردم و حتي با داشتن دزدگير، آن قدر مهارت پيدا کرده بوديم که قبل از رسيدن صاحبش، ماشين را مي بردم يا لوازم داخلش را جمع مي کردم. در اين وقتها تيپم پسرانه بود.
گاهي هم با تيپ زنانه وارد مغازه هاي لباس فروشي مي شدم. دو نفر را با خود مي بردم، يکي به عنوان راننده و يکي به عنوان همدستم در دزدي ! در دو طرف مختلف جدا از هم به عنوان دو مشتري غريبه مي ايستاديم. من چند دست لباس را از فروشنده مي خواستم تا از نزديک ببينم. چند دقيقه بعد هم جرمم لباس ديگري مي خواست. در فاصله اي که فروشنده به سراغ او مي رفت، لباسها را جمع مي کردم و فوري از مغازه خارج مي شدم.
شيوه هاي ديگري هم در خصوص سرقت لباس داشتيد؟
بله، ما حتي لباسهايي که دزدگير به آنها وصل شده، مي توانستيم ببريم. به بهانه پرو، با قطع ماهرانه سيمش، آهن ربايش را از کار مي انداختم و حين خروج از مغازه، ديگر صدا نمي داد و مي توانستم مانتو يا لباس را ببرم. اين کار را فوري انجام مي دادم و فروشنده متوجه نمي شد.
سوابقت براي چه جرايمي است؟
چهار سابقه ام به خاطر سرقت است. جنس دست مالخر گير کرده و يا خودم را حين سرقت دستگير کرده اند. معمولاً مهارتم زياد شده بود و از بين سرقتهاي زياد، فقط چهار بار دستگير شدم. اين بار که پنجمين دفعه زنداني شدنم است، به خاطر مواد مخدر آمده ام.
چه مقدار مواد؟43 گرم کراک. البته در دست من نگرفته اند. به خانه صاحب مواد رفته بودم و آن جا دستگير شدم. مواد مال اوست، براي من هم نوشته اند.
چه طور دستگير شدي؟
مي خواستم براي برادرم مواد بخرم. تا وارد خانه صاحب مواد شدم، پشت سرم، مأموران ريختند و بعد از بازرسي خانه و دستگيري ما، با 43 گرم کراک راهي پاسگاه شديم.
به ترک دائمي اعتياد فکر کرده اي؟
بله، کلاسهاي ترک اعتياد به من ياد داد که مواد مخدر خلاء تنهايي و بي کسي را جبران نمي کند بلکه آدم را بيشتر تنها مي کند و همه از اطرافش دور مي شوند. برادرم در خانه مانده و من زنداني هستم. مي خواهم وقتي آزاد شدم، او را هم مجبور به ترک اعتياد کنم و راه سالمي براي زندگي در پيش بگيرم. من براي جبران تنهايي معتاد شدم و حالا تنهاتر شده ام!
اولين بار که به زندان رفتي، چند سال داشتي؟
18 ساله بودم که زنداني شدم.
پدرت چه واکنشي داشت؟
در زندان به ديدنم آمد و گفت من لقمه حرام به شما نداده بودم که تو و برادرت حرام خور شده ايد! آن روز خيلي خجالت کشيدم.
پس چرا دوباره ادامه دادي؟
من ابتدا سرقت را براي تفنن شروع کردم ولي وقتي سه سال پيش معتاد شدم، ديگر درآمد کافي براي خريد مواد نداشتم و به همين دليل مجبور شدم بيشتر سرقت کنم.
چه قدر پول از راه سرقت به دست مي آوردي؟
معمولاً تا سيصدهزار تومان به دستم مي رسيد. جنسها را به مالخر مي فروختم و بعد بايد به راننده و همدستم هم پول مي دادم. درصد بيشترش مال خودم بود و مقداري هم به آنان مي دادم.
برداشت آخر
اين پول که حاصل دسترنج ديگران و زحمات چندين ساله ديگران است، به راحتي در چند دقيقه دود مي شود و به هوا مي رود و هيچ سارقي نيست که ادعا کند پولهاي سرقتي را با دلي خوش و با برکت استفاده کرده است.
نسرين پس از ازدواج پدرش، زحمات او را به هدر داده و همراه با برادر بزهکارش، به سرقت و اعتياد روي آورد. در چنين اوضاعي، دو برادر ديگرش هم وي را طرد کردند تا زنجيره اين آسيب کاملتر شود.
از آن جا که اعتياد غيرت را هم از معتاد مي گيرد، برادر بزرگ نسرين که نقش پدر را مي تواند در خانواده ايفاء کند، خواهرش را به سرقت و اعتياد کشانده و او اغلب بدون حجاب و با تيپ پسرانه سوار بر موتور، کيف قاپي مي کرد و يا ماشين هاي مردم را به سرقت مي برد.
اغلب معتادان براي به دست آوردن مواد مخدر، به سرقت روي مي آورند و در سرقتها، چنان رفتار مي کنند که انگار حاصل دسترنج ديگران، به آنان تعلق دارد و بدون توجه به اين موضوع که روزي يک خانواده به آن لوازم و اجناس بستگي دارد، با خودخواهي سرقت کرده و يک ساعته دود مي کنند و به هوا مي فرستند. در اين ميان، شايد آن ماشين تمام سرمايه يک خانواده است و يا فردي که پشت پيشخوان، لباس براي انتخاب مقابل مشتري مي گذارد، فقط يک فروشنده است و در پايان روز يا ماه، بايد به جاي نان، دستور اخراج شدنش از مغازه را با پرداخت کلي جريمه به خانه ببرد.
چهره اي که مواد مخدر با کدرترين رنگها آن را تيره و تار ساخته است. صورتش لک هاي ريز قهوه اي دارد و چشماني که مي توانست قشنگ باشد، در ميان صورت کدرش، رنگي ندارد. او قبلا نيز زنداني بود و حدود دو سال قبل نيز با وي مصاحبه کرده بودم، وقتي مي آيد، مي گويم نمي توانم با شما صحبت کنم، قبلاً مصاحبه تان چاپ شده، اصرار مي کند که اين بار جرمم با سوابق ديگر فرق دارد و مي خواهم بگويم ترک اعتياد سخت نيست. فقط بايد يک ذره غيرت و اراده داشت که من در زندان با کلاسهاي ترک اعتياد به آن دست يافته ام.
اسمش نسرين است. دختري 25 ساله با دنيايي که چهار سابقه آن را ويران کرده و اميدي هم به آينده ندارد، جز همان ترک اعتياد که مي خواهد باور کند بعد از آزادي هم سراغش نخواهد رفت. براي او پدر، مظهر خوبي هاست ولي خاطره خوبي از مادر ندارد
از خانواده ات بگو ؟
پدرم از نظاميان دوره قبل از انقلاب بود. چند سال هم بعد از انقلاب خدمت کرد و خود را بازخريد کرده و حالا با همسر دومش زندگي مي کند. من تنها دختر خانواده ام هستم. سه برادر دارم، نه من و نه هيچ کدام از برادرانم ازدواج نکرده ايم. پدرم از ازدواج دومش فرزندي ندارد.
خيلي کوچک بودم که مادرم تصادف کرد و از دنيا رفت. پدرم برايمان هم پدر بود و هم مادر! 15 سال ازدواج نکرد تا ما را بزرگ کند. من پدرم را خيلي دوست دارم. او برايم مظهر خوبيهاست.
برادر بزرگم معتاد است و در حقيقت او باعث اعتياد من شد. برادري که چند سال است در شهرستان کار مي کند فقط آخر هر ماه به خانه مي آيد تا لباس يا وسايلش را بردارد و در خوابگاهش در همان شهر زندگي مي کند. برادر کوچکم دانش آموز است. پدرم از طريق عمه ام با همسر دومش آشنا شده و حالا باهم زندگي مي کنند.
تو با چه کسي زندگي مي کني ؟
من و برادر بزرگم، در خانه اي اجاره اي و جدا از بقيه، باهم زندگي مي کنيم. پدرم هميشه به خاطر ما ناراحت است و مي گويد من که نان حلال به شما دادم، چرا اين طور شده ايد؟
چه طور؟
هر دو معتاد هستيم و من با سرقت، خرج اعتيادمان را درمي آوردم.
چرا جدا از برادران ديگرت زندگي مي کنيد؟
چون آنان اصلاً ما را قبول ندارند و اعتياد ما مايه سرشکستگي خانواده است.
چگونه سرقت مي کردي؟
اکثر وقتها با تيپ پسرانه همراه هم جرمم سوار بر موتور، سرقت مي کرديم. هم جرمم اسمش سياوش است و مرا با سرقت آشنا کرد و شيوه دزديدن ماشين و لباس را هم از او ياد گرفتم.
ماشين و لباس، چه ارتباطي با هم دارند؟
ربطي ندارند ولي بيشتر سراغ سرقت اين دو قلم مي رفتيم. خيلي راحت در ماشين ها را بدون سوئيچ باز مي کردم و حتي با داشتن دزدگير، آن قدر مهارت پيدا کرده بوديم که قبل از رسيدن صاحبش، ماشين را مي بردم يا لوازم داخلش را جمع مي کردم. در اين وقتها تيپم پسرانه بود.
گاهي هم با تيپ زنانه وارد مغازه هاي لباس فروشي مي شدم. دو نفر را با خود مي بردم، يکي به عنوان راننده و يکي به عنوان همدستم در دزدي ! در دو طرف مختلف جدا از هم به عنوان دو مشتري غريبه مي ايستاديم. من چند دست لباس را از فروشنده مي خواستم تا از نزديک ببينم. چند دقيقه بعد هم جرمم لباس ديگري مي خواست. در فاصله اي که فروشنده به سراغ او مي رفت، لباسها را جمع مي کردم و فوري از مغازه خارج مي شدم.
شيوه هاي ديگري هم در خصوص سرقت لباس داشتيد؟
بله، ما حتي لباسهايي که دزدگير به آنها وصل شده، مي توانستيم ببريم. به بهانه پرو، با قطع ماهرانه سيمش، آهن ربايش را از کار مي انداختم و حين خروج از مغازه، ديگر صدا نمي داد و مي توانستم مانتو يا لباس را ببرم. اين کار را فوري انجام مي دادم و فروشنده متوجه نمي شد.
سوابقت براي چه جرايمي است؟
چهار سابقه ام به خاطر سرقت است. جنس دست مالخر گير کرده و يا خودم را حين سرقت دستگير کرده اند. معمولاً مهارتم زياد شده بود و از بين سرقتهاي زياد، فقط چهار بار دستگير شدم. اين بار که پنجمين دفعه زنداني شدنم است، به خاطر مواد مخدر آمده ام.
چه مقدار مواد؟43 گرم کراک. البته در دست من نگرفته اند. به خانه صاحب مواد رفته بودم و آن جا دستگير شدم. مواد مال اوست، براي من هم نوشته اند.
چه طور دستگير شدي؟
مي خواستم براي برادرم مواد بخرم. تا وارد خانه صاحب مواد شدم، پشت سرم، مأموران ريختند و بعد از بازرسي خانه و دستگيري ما، با 43 گرم کراک راهي پاسگاه شديم.
به ترک دائمي اعتياد فکر کرده اي؟
بله، کلاسهاي ترک اعتياد به من ياد داد که مواد مخدر خلاء تنهايي و بي کسي را جبران نمي کند بلکه آدم را بيشتر تنها مي کند و همه از اطرافش دور مي شوند. برادرم در خانه مانده و من زنداني هستم. مي خواهم وقتي آزاد شدم، او را هم مجبور به ترک اعتياد کنم و راه سالمي براي زندگي در پيش بگيرم. من براي جبران تنهايي معتاد شدم و حالا تنهاتر شده ام!
اولين بار که به زندان رفتي، چند سال داشتي؟
18 ساله بودم که زنداني شدم.
پدرت چه واکنشي داشت؟
در زندان به ديدنم آمد و گفت من لقمه حرام به شما نداده بودم که تو و برادرت حرام خور شده ايد! آن روز خيلي خجالت کشيدم.
پس چرا دوباره ادامه دادي؟
من ابتدا سرقت را براي تفنن شروع کردم ولي وقتي سه سال پيش معتاد شدم، ديگر درآمد کافي براي خريد مواد نداشتم و به همين دليل مجبور شدم بيشتر سرقت کنم.
چه قدر پول از راه سرقت به دست مي آوردي؟
معمولاً تا سيصدهزار تومان به دستم مي رسيد. جنسها را به مالخر مي فروختم و بعد بايد به راننده و همدستم هم پول مي دادم. درصد بيشترش مال خودم بود و مقداري هم به آنان مي دادم.
برداشت آخر
اين پول که حاصل دسترنج ديگران و زحمات چندين ساله ديگران است، به راحتي در چند دقيقه دود مي شود و به هوا مي رود و هيچ سارقي نيست که ادعا کند پولهاي سرقتي را با دلي خوش و با برکت استفاده کرده است.
نسرين پس از ازدواج پدرش، زحمات او را به هدر داده و همراه با برادر بزهکارش، به سرقت و اعتياد روي آورد. در چنين اوضاعي، دو برادر ديگرش هم وي را طرد کردند تا زنجيره اين آسيب کاملتر شود.
از آن جا که اعتياد غيرت را هم از معتاد مي گيرد، برادر بزرگ نسرين که نقش پدر را مي تواند در خانواده ايفاء کند، خواهرش را به سرقت و اعتياد کشانده و او اغلب بدون حجاب و با تيپ پسرانه سوار بر موتور، کيف قاپي مي کرد و يا ماشين هاي مردم را به سرقت مي برد.
اغلب معتادان براي به دست آوردن مواد مخدر، به سرقت روي مي آورند و در سرقتها، چنان رفتار مي کنند که انگار حاصل دسترنج ديگران، به آنان تعلق دارد و بدون توجه به اين موضوع که روزي يک خانواده به آن لوازم و اجناس بستگي دارد، با خودخواهي سرقت کرده و يک ساعته دود مي کنند و به هوا مي فرستند. در اين ميان، شايد آن ماشين تمام سرمايه يک خانواده است و يا فردي که پشت پيشخوان، لباس براي انتخاب مقابل مشتري مي گذارد، فقط يک فروشنده است و در پايان روز يا ماه، بايد به جاي نان، دستور اخراج شدنش از مغازه را با پرداخت کلي جريمه به خانه ببرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر