ارسال: سروش سکوت از ایران
از زمانی که خودم را شناختم، مادرم را می دیدم -که به عنوان یک زن سرپرست خانواده، در جامعه ای که اساسا به زن به دید انسانی نمی نگرد و آنان را هم تراز و برابر مردان نمی داند- با چه مشقت ها و دردسرها و جانکاهی هایی فرزندان خود را بزرگ می کند... و شاید
از همان زمان نوجوانی بود که تصمیم گرفتم به عنوان یک کوشنده ی حقوق زنان، از حقوق زنانی همچون مادرم دفاع کنم.
از همان زمان نوجوانی بود که تصمیم گرفتم به عنوان یک کوشنده ی حقوق زنان، از حقوق زنانی همچون مادرم دفاع کنم.
زنان، در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، قربانی دو گروه یا دو گونه طرز تفکر هستند:
نخست) فرهنگ مردسالار که به زن به چشم "ناموس"، "جنس دوم" و "کالای بهادار" می نگرد و بر همین اساس، به خود اجازه می دهد که خود را صاحب زن بداند و به جسم و روح زن نظارت داشته باشد تا اگر از "خطوط قرمز حس ناموس پرستی مرد" عبور کرد، صاحب او -یعنی مرد- وارد عمل شود و به خود اجازه دهد زن را مورد آزار و اذیت، زجر و شکنجه و حتا قتل، قرار دهد.
دوم) حکومت زن ستیز: جسارت و پروای چنین برخوردهای ضد انسانی، وحشیانه و زن ستیزانه ی مردان علیه زنان (که در جامعه ی اسلام زده، تداعی "ناموس" هستند) را حکومتی صادر می کند که مبنای قوه ی قضاییه اش، احکام اسلامی هستند. آبشخور این احکام اسلامی، قرآن و روایاتی است که برای "زمان و زمین" دیگری نوشته شده اند؛ هزار و چهارصد سال پیش و برای مردان شهوتران سرزمین حجاز!...
و اینک در جامعه ی اشغال شده ی ایران و احکام زن ستیزانه ی اسلام، زنان، قربانیان اصلی این حکومت و احکامش هستند.
در اینجا –وبا پوزش از همه ی زنان و بانوان آزادی خواه و بزرگ سرزمینم- به پاره ای از این احکام ضد زن و ضد انسان، اشاره می کنم:
- براساس این احکام (که از آنها بنام "قانون مجازات اسلام" یاد می شود) مرد می تواند با زن یا زنان "ناشزه"(=نافرمان) خود به هر شکلی که می خواهد و می تواند، برخورد کند و در مقام قاضی حکم بدهد و در مقام مجری اجرا بکند، تا زن یا زنانش، تابع و فرمانبر دستورات او باشند! (سوره ی نساء، قرآن) مرد، وظیفه اش تنها تقسیم شب های خود با زن یا زنانش برای کامجویی جنسی است؛ نه بیشتر و نه کمتر! در عوض، زن حکم بنده و برده ای را دارد که باید از کوچکترین فرمان های مرد خود اطاعت کند. در واقع ویژگی کلی همه ی احکام اسلامی –که اساس حکومت جمهوری اسلامی هستند- مرد، فرمانده، صاحب، کامل، مولا و جنس اول و برتر است و زن، فرمانبر، برده، بنده، ناقص، موالی و جنس دوم.
- در احکام اسلامی و قرآنی، آمده است که زن نافرمان و ناشزه را مرد می تواند، مجازات کند؛ این مجازات از ترک بستر شروع می شود تا اجازه ی ضرب و شتم زنان. (سوره های نساء و احزاب) البته ظاهرا، در این احکام، تبصره ای برای زنده ماندن زنان از زیر مشت و لگد مردان شهوتران وجود دارد؛ مرد مجاز است زن را طوری بزند که از محل ضرب و شتم، خون خارج نشود. به عبارت دیگر، مرد می تواند زن را تا سر حد مرگ بزند! اما او را نکشد!...
- البته برای جواز کشتن زن به دست مرد، تبصره ها، تفسیرها و راه های در روی احکام، این مورد را هم برای مردان تسهیل کرده اند؛ آنجا که براساس احکام مربوط به "قصاص" و "دیه"، دیه ی زن نصف مرد در نظر گرفته شده و شهادت زن، نصف شهادت مرد می باشد و هیچ مردی با کشتن هیچ زنی، قصاص نمی شود!...
چنین احکامی که 14 قرن پیش –درست در زمانی که در ایران، زنان، حقوقی به مراتب بیشتر از مردان داشته اند و افتخار جامعه ی آن زمان ایران زن سالاری و مادرخدایی بوده است و وزیران، کشورداران و تاج داران از زنان بوده اند- در سرزمین خشک و بی آب و قبیله ای و مردسالار و ضد زن حجاز اجرا می شدند، امروز دامن گیر زنان سرزمین ایران شده است!
برآیند چنین قوانینی که در مقیاس یک جامعه اجرا شود، چیزی جز: قتل های ناموسی و افزایش روز افزون تجاوز، خشونت علیه زنان، سنگسار و... نمی تواند باشد.
با چنین قوانینی، زنان قربانی خشونت مردان و جامعه ی خشن مردسالار زن ستیز، به هیچ روی از راه های قانونی نمی توانند جنایت مردان و مشکلات خود را ثابت کنند؛ زیرا همین قوانین هستند که این گستاخی و اختیار را به مردان داده اند که با زنان چنین کنند.
زنان قربانی شکنجه و تجاوز، باید دو شاهد عاقل و بالغ (چون اساسا از نظر احکام رایج حکومت اسلام، زن از نظر عقلی ناقص است!) بیاورند که تایید کند یک مرد با آنها چنین کرده است.
زنان قربانی برای اثبات حرفشان، به پزشکی قانونی فرستاده می شوند که تابع همان احکام زن ستیز اسلامی است. در مورد ضرب و شتم، زنان در صورتی می توانند حرف خود را ثابت کنند که ضرب و شتم آنقدر جدی و عمیق باشد که به خون مردگی، پارگی، خون ریزی، شکستگی و یا حتا نقص عضو منجر شده باشد و به کبودی ها و آثار دیگر ترتیب اثر داده نمی شود! (درست مانند همان احکام اسلامی درباره ی اجازه ی زدن زنان به وسیله ی مردان تا حدی که به خونریزی منجر نشود!)
احکام پیرامون تجاوز و تایید یا عدم آن در پزشکی قانونی هم آنقدر مضحک و وحشتناک و عریض و طویل است که اساسا بسیاری از زنان، یا بخاطر "آبرو" و همان ترس هایی که جامعه ی مخوف زن ستیز مردسالار برای زنان بوجود می آورد و یا بخاطر یاس و ترس از بی اثر ماندن شکایت و نظر پزشکی قانونی، اساسا تن به این کار نمی دهند! و این می شود که در جامعه ی زیر حاکمیت حکومت اسلامی و احکام اسلام، تجاوز و آزار و اذیت زنان، عادی و روزمره می شود و دایره ی اختیار مردان متجاوز و وحشی برای وحشیگری و تجاوز باز و بازتر می شود و زنان قربانی، با پنهان کردن وضعیت خود تا پایان با دردهای جانکاه روحی و جسمی سر می کنند! بی آنکه نیروی بازدارنده ای برای این افسارگسیختگی اخلاقی وجود داشته باشد و نهادی قانونی از این زنان دفاع کند!
آنچه سبب بیشتر شدن آمار این زن آزاری ها و تجاوزها می شود، خود همین احکام و ترتیب اثر ندادن به شکایات زنان قربانی است.
هرچند در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، حقوق شهروندی و اجتماعی همه ی گروه ها، اقشار و افراد –زنان، مردان، کودکان، دانشجویان، دگراندیشان، دگرباشان، دگرمذهب ها- سلب می شود، اما نوک پیکان حملات رژیم، در سه دهه ی اخیر، زنان بوده است؛ احکام بیدادگرایانه، انسان ستیزانه و زن ستیزانه ای چون: حجاب اجباری، قانون حق طلاق، قانون حق حضانت فرزند، قانون دیه، حق رای، چند همسری، حق شهادت، ارث، تفکیک جنسیتی و... بیشتر از همه به زنان ایران آسیب رسانده است.
تجاوز و سنگسار گروهی علیه زنان، توسط مردان
آنچه اخیرا به طور فزاینده ای در جمهوری اسلامی گسترش یافته، تجاوز گروهی به زنان و افزایش روزافزون آن است. تجاوز گروهی به چند زن در خمینی شهر اصفهان، کاشمر، گلستان، ساری و چند شهر دیگر، تنها شماری از اتفاقاتی است که رسانه ای می شوند و مطمئنا تعداد آنها بسیار بیشتر از این آمارهاست.
این پدیده ی وحشتناک، به این شکل مرسوم و گسترده تنها در جمهوری اسلامی دیده شده است. و یکی از مناسب ترین لقب ها را نصیب این حکومت نموده است: "حکومت تجاوز". در آغازین روزهای تولد نامبارک این رژیم، تجاوز در زندان ها به ویژه به زنان به امری عادی تبدیل شد. و برای موجه نشان دادن آن احکام اسلامی نیز در نظر گرفته شد! زنان و دخترانی که در دادگاه های فرمایشی، بیدادگرانه و ضد بشری چند دقیقه ای رژیم به اعدام محکوم شده بودند، براساس همین احکام، قبل از اعدام، مورد تجاوز واقع می شدند. (توجیه اسلامیشان هم این بود که دختران باکره به بهشت می روند!!...)
این وحشیگری عیان و عریان، سی سال ادامه داشته و دارد. یکی دیگر از نمادهای جمهوری تجاوزگر اسلامی هم "بازداشتگاه کهریزک"(و ده ها زندان مانند آن) است که در دوره ی پس از انتخابات و حرکت های اعتراضی مردم، جایی بود برای بازداشت، تجاوز و کشتار جوانان ایران.
بدیهی است که چنین حکومتی که خود تجویز کننده ی تجاوز گروهی است، این جواز را هم به مردان وحشی و اوباش تحت امرش می دهد که در روز روشن به صورت گروهی به زنان تجاوز کنند!
در واقع یکی از جنبه های احکام این رژیم، "تحقیر زنان" بوده است. چون اساسا، زن در چارچوب و قاموس این حکومت، موجودی زنده و دارای اختیار محسوب نمی شود؛ برای همین است که احکامی مانند سنگسار یا اعدام را در مورد زنان هم به صورت گروهی و در ملاعام (با حضور چندین مرد) انجام می دهد.
کوتاه سخن اینکه: چنین توهش افسارگسیخته ای را تنها می توان در زمان جنگ ها و اشغال یک سرزمین دید که کشور متخاصم به عنوان دشمن علیه شهروندان بی دفاع یک کشور روا می دارد و در این جنایت، هیچ حد و مرزی هم برای خود قائل نیست.
زنان، اثر گذارترین افراد در سرنوشت یک کشور
دلیل اصلی زن ستیزی جمهوری اسلامی را باید در نقش و کارکرد زنان برای تغییر، برابری و خیزش دانست.
در واقع، ترس حکومت اسلامی، از خیزش زنان ایران، سبب افزایش سرکوب ها علیه آنان است. با عنایت به اینکه نخستین گام های حرکت های اعتراضی علیه رژیم اسلامی در اوایل انقلاب 57 را هم زنان علیه حجاب و وعده های دروغ آیت الله خمینی برداشتند.
در دورهی کنونی و مبارزات آزادی خواهانه ی دو سال گذشته نیز، زنان، صف نخست خیزش بودند. "ندا"، زن جوان ایرانی، که با جان دادن خونینش، سمبل مبارزات مردم ایران شد، خود گویای نقش زنان و جنبش زنان در مبارزات آزادی خواهانه ی مردم ایران است.
* * *
در واقع، چون زنان نخستین و اصلی ترین قربانیان حکومت جمهوری اسلامی هستند، خیزش آنان نیز ترس حاکمیت را بیش از پیش آشکار می کند و ابزار موقت بروز و ظهور ترس رژیم هم سرکوب فزاینده است.
از آنجه که جمهوری اسلامی، و قانون اساسی آن، به ویژه در خصوص احکام مربوط به حقوق زنان، به هیچ روی قابل اصلاح نیست، تا زمانی که این رژیم بر سر کار باشد، نقض مستمر حقوق زنان هم بیشتر از دیگر اقشار ادامه می یابد.
سروش سکوت
10 تیر 2570
30 جون 2011
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر