۱۳۹۰ تیر ۱۲, یکشنبه

شریعتی به آزادي زن معتقد نبود


مدرسه فمینیستی: آراء دکتر علی شریعتی و تفسیرهای روزآمد وی در مورد مذهب تشیع، رسالت پیامبر، و تاریخ اسلام و مسایلی نظیر این ها، تفسیرهایی چند وجهی و قابل تأمل است. تأثیر اندیشه های شریعتی ــ که عمدتاَ از طریق سخنرانی های پُرشور و جذاب وی در حسینیه ارشاد و دانشگاههای سراسر کشور صورت می گرفت ــ بر شکل گیری و تقویت اسلام انقلابی و «تشیع سرخ» در ایران نیز قابل انکار نیست
. نفوذ آراء ایشان به حدی گسترش یافته بود که سر انجام برخی از نیروهای سنتی را نیز به واکنش علیه آموزه های دینی اش وا داشت. دکتر شریعتی همچنین در سازماندهی و راهبری یک موج فکری و اجتماعی وسیع در کشور نیز موفق بود با این حال، هنگامی که تفسیرهای ایشان به شناخت و تعریف انسان ــ و به خصوص به زنان ــ می رسد، قضیه تا حدودی متفاوت می شود
دکتر شریعتی در چهارچوب نگاه و فلسفۀ بومی گرای خود، انسان را به چند نوع و گونۀ متفاوت تقسیم می کند: انسان مظلوم / انسان ظالم، انسان متقی / غیرمتقی، یا انسان غربی / انسان غیر غربی.  ایشان همچنین زنان را نیز به سه دستۀ مشخص تقسیم می کند یعنی: زنان سنتی، زنان فاضل و زنان متجدد. در باور دکتر شریعتی زن متجدد به معني زنی غرب گرا، و پشت کرده به اصالت است، یعنی حامل و نمایندۀ فرهنگ و ارزش های بیگانه و غیربومی است. البته دکتر شریعتی بر خلاف برخی دیگر از مفسران، هیچگاه مستقيما انگ فساد به زن متجدد وارد نکرد، اما او زن متجدد را به تلویح و به طور غیرمستقیم، مسبب فساد‌هاي جامعه مي دانست. نمود بارز الگوسازی از زن ـ که نقطه متضاد زن متجدد به حساب می آمد ـ در واقع الگويی از پیش تعریف شده و كاملا روشن، براي زن ایرانی است که در كتاب معروف خود «فاطمه، فاطمه است» تبیین کرده است.

زنان با فضيلت در نگاه شریعتی، زنان متدين و بومی گرا هستند. آنهايي كه به اصالت و «خويشتن خويش» یعنی خودِ ایرانی ـ شرقي شان بازگشته اند يا هرگز از آن جدا نشده اند. زنان متقدم را هم مي‌توان در تفسیر شريعتي زنان پيشرو معني كرد، زنانی که البته معلوم نیست واقعاَ در چه زمینه ای پیشرو هستند. از سوی دیگر هم مشخص نیست که زن بافضيلت از نگاه چه كسي، قرار است بافضیلت باشد آیا از نگاه مردم یا از نگاه حکومت، یا از منظر تاریخ؟  زني كه با تعريف یک فرد هوادار شریعتی، بافضيلت ارزيابي مي شود، آیا از نگاه فرد دیگری می تواند «متجدد» شناخته شود، و بالعکس؟

به باور من چنین تقسيم بندي های قالبی از انسان های یک جامعه، در فرهنگ و تاریخ کشور ما همواره آغازی برای تقسيم جامعه به «دوست و دشمن» بوده است و مهم تر از آن اينكه، زاويه نگرش فرد در اين تعريف نقش بسزايي دارد. از سوی دیگر باید گفت تفکیک انسان ها در گروه بندی هایی با ارزش گذاری های دوبُنی «بد / خوب»، «غرب گرا / بومی گرا» آنچنان که شریعتی در تفسیرها و آثارش صورتبندی کرد حداقل در عصری پوپریسم کاری شگفت انگیز است. در واقع شریعتی با این تقسیم بندی می گوید که زنان يا باید فاضل باشند یا سنتی و متقدم، و اگر این دو نباشند بی شک متجدد و غرب زده هستند. حال این پرسش مطرح می شود که آيا يك زن نمي تواند هم متجدد باشد هم با فضيلت. در دوره و زمانه ای که نه فقط در ايران حتي به كشور‌هاي همسايه نگاه كنيم مي بينيم نقشي كه زنان با فضيلت و متجدد آن كشور‌ها در پيشبرد فرهنگ آن جوامع بازي مي كنند، چگونه است.

نگرش دکتر علي شريعتي به جهان پيرامونش در واقع يك نگاه ايدئولوژي زده بود که دامن تعريف ايشان از زنان را هم گرفته بود. در انديشه دکتر شريعتي، غرب به كلي نفي می شود، چرا که او غرب را مسبب تمام نواقص، كاستي ها و فساد مي دانست. اين نگاه يك طرفه به غرب فراموش مي كند كه نمي توان دستاورد‌هاي غرب را به خصوص در حوزه علوم انساني ناديده گرفت. نمي توان از دموكراسي حرف زد و از «جان لاك» سخن نگفت. نمي توان از حقوق اقليت در جامعه سخن گفت و «استوارت ميل» را فراموش كرد. نفي تمام آنچه غرب به آن دست يافته در بهترين صورت تنها منجر به آن خواهد شد که ما، راه قبلا پيموده آنان را دوباره بپيماييم. دكتر شريعتي در نفي غرب تا بدان جا پیش رفت که عبارت نامانوس «بازگشت به خويشتن خويش» را مطرح كرد. اما هرگز مشخص نكرد بازگشت از چه چيزي به كدام خويشتن؟
شايد زماني دكتر شريعتي توانست يك موج نو در اندیشه دینی و اجتماعي را با موفقیت سازماندهي كند ولي حتی آن زمان هم براي من و امثال من دردناك بود كه مي ديدم در عمل، آن موج فکری، زنان را به دو گروه تقسيم مي كند. خط قرمز آن موج اسلام سیاسی و انقلابی، به طور مشخص، «پوشش زنان» بود. اگر دكتر شريعتي در يك نظريه، زنان را به اين سه گروه متقدم، بافضيلت و متجدد تقسيم كرد اما در عمل، هواداران دكتر شريعتي با نگاه تقلیل گرایانه، زنان را به دو دسته بر مبناي پوشش‌ شان تقسيم مي كردند، یعنی دو گروه مجزا: گروه خوب (که یونیفرم پوش بود) و  گروه بد (که غیریونیفرم پوش بود)؛  و یا زن «خوب و بافضیلت»، و زن «بد متجدد و سطحی».

البته از فردای خاموشی دکتر شریعتی تا به کنون بحث های بسیار متنوعی در مورد رویکرد و  نگاه ایشان نسبت به زنان و الگوی مورد نظر وی از زن مسلمان، در جامعه ما مطرح شده است. اما برای من (در زمانی که جوان تر بودم و به دنبال راه برون رفتی می گشتم)، هر چند که مطالعۀ کتاب تحسین شدۀ «فاطمه، فاطمه است» شریعتی، جذاب بود. ولی حقیقتش این است که نتوانستم از مباحث مطرح شده در کتاب، دستمایه ای برای زندگی خودم به عنوان یک زن، استخراج کنم.  آن موقع ها در یکی از شهرستان های جنوب کشور زندگي مي كردم و با سختی توانستم این کتاب را پیدا کنم و بخوانم، اما پس از خواندن، باید بگویم که ناامید شدم، چون که با تمام سعی و تلاشی که صرف کردم اما موفق نشدم از محتوای آن، چيزي بياموزم. شریعتی به آزادي زن (با تعريفی که ما امروز از آزادی داریم  يعني آزادي در انتخاب) معتقد نبود.

 دکتر شریعتی، تنها در كتاب «فاطمه، فاطمه است» از زن سخن گفته است که در این کتاب هم تنها به نفي آنچه فاطمه نيست، پرداخته‌ و نه به اثبات آنچه فاطمه هست. در ثانی او در این اثر، هرگز به تعريف يا بازتعريف مباني حقوق زنان نمی پردازد. می توان با قاطعیت گفت که دکتر شریعتی در اين كتاب، در واقع هيچ تعريفي از فاطمه به دست نمی دهد و تنها به نفي آنچه فاطمه نيست، مي پردازد و در نهايت به آنجا مي رسد كه «فاطمه تنها فاطمه است.» در حالي كه حضرت فاطمه (س) يكي از شگفت انگيزترين شخصيت هاي سياسي- مذهبي تاريخ شیعه بوده است. زیرا براي نخستين بار در تاريخ جهان، تبار یک قوم یا بخش بزرگی از پیروان یک مذهب (شیعه) از يك زن انتقال يافته است. اما متاسفانه دکتر شریعتی در کتاب خود حتی به این موضوع هم نمی پردازد، و نیز به این که چنین زنی، واقعا چه خصلت‌هاي ويژه‌ و مشخصی داشته است بلکه به این مسئله پرداخته شده که فاطمه چه چيزهايي نيست. بنابراین، چنین نگاهی به زن، نمی توانست برای من که در آن زمان جوانی ام، در پی راهی برای آگاهی و شناخت از جایگاه واقعی خودم ــ به عنوان یک زن ــ بودم، جذب کننده باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر