دلم نمی خواست امسال برایت چیزی بنویسم ، چون می دانم غمگین هستید و هنوز جای خالی هم بندی از دست رفته تان را نتوانستید تحمل کنید و دست به اعتراض زدید تا صدایتان را با نخوردن به گوش مسئولین برسانید ، مطمئن هستم صدایتان را شنیده اند ، اگر چه سکوت کردند ولی شنیدند.
پارسال از خدا خواستم که در قضاوت تو خدا را ناظر قرار دهند ، امسال چه بخواهم، امسال می خواهم بگویم مگر آنها قسم نخوردند که قضاوت واقعی داشته باشند، دوست و غیر دوست را به حق قضاوت کنند، من خود تیر قسم خوردم و به دانشجویانم آموزش دادم که چطور بیماران زیر دستشان را چه کافر و چه مسلمان ، چه دوست و جه دشمن ، همانگونه که اموزش دیدند رسیدگی کنند . توقع من هم از آن قاضی ، از آن روحانی که در مسند قضاوت نشسته چیزی جزء این نبود که بدون خواندن دفاعیه متهم و فقط به گفته و نوشته کسانی که با کینه و مغرضانه پرونده سازی کردند گوش فرا دهند و حکمی به این سنگینی صادر نمایند . کافیست فقط لحظه ای چشمانشان را ببندند و بدون کینه و با قلبی آرام فکر کنند که ده سال زندان برای یک جوان یعنی چه و چرا ؟؟؟ ….
فقط برای اینکه نوشته هایش باب میل نبود ….
یک جوان پاک که می تواند سرمایه ای برای جامعه باشد ، جوانی اش را که پر از شور و اشتیاق از ایرانی بودنش است در زندان بگذراند.
چه بگویم که دلم خون است و چشمانم پر از اشک….
عزیز دلم تولدت مبارک
مادرت
هشت تیر ۱۳۹۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر